: متن کوتاه
تهذیب و مواسات اجتماعی

استاد محترم: حجت الاسلام والمسلمین ملکی تهذیب و مواسات اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

مورخ: 18 بهمن 1399 

 

ربّ یسِّر و لا تعسِّر سهِّل علینا یا ربّ العالمین. ربّ صلّ علی محمد و آل محمد.

عرض سلام و ادب و احترام دارم محضر شما سروران عزیز و عزیزانی که در این برنامه حضور دارید. عرض تبریک دارم به مناسبت أیام الله فجر، و هم چنین عرض تبریک دارم به مناسبت میلاد با سعادت زهرای مرضیه(س) و تولد فرزند عزیزش امام امت (ره). خداوند انشاءالله به همه ما توفیق عنایت کند که قدردان نعمت های بزرگ الهی باشیم و قدر أیام الله را بدانیم.

قبل از این که وارد اصل بحث شوم، چون نسل جدید ما قبل از انقلاب را درک نکرده اند و در مقایسه بین قبل از انقلاب و بعد از انقلاب که ثمره مجاهدت مجاهدان در راه حق در رأسش حضرت امام (ره) و شاگردانش و سربازانش که چهل و دو سال در ذیل و در ظلّ این زحمات و مجاهدت های خالصانه امام امت (ره) و یارانشان متنعِّم هستیم، فقط یک مقایسه ای را از زبان جناب سعدی عرض می کنم که علی أیّ حال تا حدودی شاکر این نعمت ها و یادآور این نعمت های بزرگ الهی باشیم.

جناب سعدی در یکی از داستان ها بیان می کنند که: شخصی وارد شهری شد. وقتی وارد شد زمستان بود و سگ­های هار به سوی آن شخص حمله کردند. این شخص به خاطر دفاع از خودش خم شد که سنگ بردارد که سگ های هار را از خودش دور کند، دید که سنگ یخ زده و قابل کندن از زمین نیست. جناب سعدی تعبیری را در آن جا از قول آن شخص به کار می برد. می گوید آن شخص گفت: عجب شهری است این شهر، که سگ­های هار را رها کردند و سنگ صبورها را به زنجیر بسته اند. سنگ ها را بسته اند و سگ ها را رها کرده اند.

مقایسه قبل و بعد انقلاب در تهذیب و مواسات اجتماعی

قبل از انقلاب سگ ها را رها کرده بودند. انسان های پست، بداخلاق، بد ذات، انسان های بی مُخ، بی عقل، بی فکر، که به ظلمشان در جامعه اضافه می کردند.
و یزداد الظالم فیه عُتبّاً. ظالم به ظلم و طغیان خودش می افزود و انسان های صبور، انسان های حکیم، انسان های عاقل، این ها در بند و زندان ها بودند. امثال امام (ره) و بزرگان دیگر یا تبعید بودند یا در زندان ها. مراجع، بزگان، علما، جوان های مؤمن و متدیّن در بند و فرار و گریز بودند. کسی جرأت خواندن نهج البلاغه نداشت، چون نهج البلاغه آن ها را مؤمن و مبارز بار می آورد. هر کسی در آن فضا دنبال فساد و تباهی بود، تشویقش می کردند و میدان به او می دادند، اما هر کسی دنبال تهذیب و معنویت و جهاد فی سبیل الله بود، او را به میخ می کشیدند. لذا گفت عجب شهری است این شهر که سگ ها را بسته اند و سنگ ها را رها کرده اند.

قبل از انقلاب سگ ها رها بودند. بیش از چهل هزار مستشار آمریکایی حق توحّش می گرفتند.

می گفتند ملّت ایران وحشی هستند و ما که این جا آمدیم باید حقّ جدایی غیر از حقوق خودمان برای حق توحش بگیریم. هر ظلمی و هر جنایتی در کشورمان انجام می دادند، کسی جرأت محاکمه آن ها را نداشت. اگر یک سگ آمریکایی مورد تعرض قرار می گرفت، حتماً آن شخص را محاکمه می کردند، اما اگر یک آمریکایی به ناموس کسی تجاوز می کرد، کسی اجازه برخورد با او را نداشت. سگ ها رها بودند و سنگ صبورها در بند.

اما بعد از انقلاب، سگ ها را بستند.

اگر چه بعضی از سگ ها، رانتخوارها و دزد ها به صورت دزدکی در بعضی از جاها نفوذ کردند و ضربه خودشان را زدند و می زنند. که در همه زمان ها این ها هستند.
اما میدان برای رشد و تعالی و ترقّی باز است. هر جوانی، هر انسانی، هر زن و مردی بخواهد نهج البلاغه بفهمد، تفسیر بفهمد، بصیرت سیاسی داشته باشد، فعالیت اجتماعی داشته باشد، رشد و تعالی داشته باشد، میدان برایش باز است. لذا حاج قاسم سلیمانی ها در این عرصه چهل و دو سال رشد پیدا می کنند و فرمانده دل ها می شوند.

شهید فخری زاده ها در این جامعه رشد پیدا می کنند و به آن بالندگی می رسند.

شهید همّت ها، شهید حسن باقری ها، شهید باکری ها، شهید زین الدین ها، شهید اره سازها، شهید همدانی ها، شهید حججی ها، و امثال این ها. چون فضا برای کسانی که می خواهند رشد و تعالی پیدا کنند باز است.
اما کسانی که دنبال فساد و تباهی هستند با دزدی کار انجام می­دهند. اجازه ندارند آشکار دست به تجاوز و تعدی نسبت به حقوق مردم داشته باشند. لذا است که محاکمه و اعدام می شوند، یا از کشور فرار می کنند.
چون امام ( رضوان خدا بر این شخصیت عزیز و عظیم) و مقام معظم رهبری (حفظه الله) و همه بزرگان دین دست به دست هم دادند تا فضا را برای رشد و تعالی انسان هایی که دنبال تعالی هستند فراهم کنند و سنگ صبورها آزاد باشند رشد کنند، دستگیری کنند و سنگ ها را در بند کنند.

تهذیب و مواسات اجتماعی در صعود چهل ساله

خدا سبحان را شاکریم که این نعمت بزرگ را در اختیار این نسل قرار داد. امیدوارم که انشاءالله ما قدردان این زحمات و نعمت ها باشیم. این کتاب اخیری که عزیز ما نوشت: « صعود چهل ساله» خواندن دارد این کتاب که در این چهل و دو سال چه اتفاقاتی افتاد. ایران از حیث قدرت و عظمت در جایگاهی قرار گرفته است که بدون اجازه ایران، تغییر و تحولی در منطقه امکان تحقّقش وجود ندارد. وقتی امریکایی ها می خواهند داعش را در سوریه و عراق مستقر کنند، تا ایران اراده کند این ها را از صحنه بیرون کند، بلافاصله این ها را از صحنه بیرون می کند و آن ها اجازه پیدا نمی کنند که در منطقه حضور پیدا کنند. این عظمت ملت ایران است. این عظمت خون آن شهدایی است که به زمین نیست برای این که کلمة الله، إعتلاء پیدا کند.

بناست در محضر شما نکاتی عرض کنم. یک نکته، رابطه تهذیب نفس با مواسات است. شاید این تعبیر صحیح­ترش این باشد که اصلاً رابطه دین با مواسات. رابطه دین با خدمت به مردم.
شما ملاحظه بفرمایید که در نامه 47 نهج البلاغه، امیر بیان، علی بن ابی طالب (ع) وقتی حسنین (علیهما السلام) را توصیه و وصیت می کند،

مستحضر هستید مهم ترین حرف را انسان زمانی بیان می کند که می خواهد به یک سفر طولانی و مهم برود بیان می کند.

و مهم تر از آن را کسی که می خواهد از دنیا به یک نشئه دیگر منتقل شود، بیان می کند. آن هم مهم ترین انسان در عرصه هستی، علی بن ابی طالب (ع)، که وقتی خود را معرفی می کند، می فرماید: «ینحدر عنّی السیل و لا یرقی الیَّ الطیر» علم و معرفت از سینه من مثل سیل فوران می کند.
از حیث عظمت و اوج شخصیت، در اوجی هستند که هیچ پرنده تیزپروازی به آن اوج نمی رسد. این اوج و عظمت معلوم است وقتی علم از او صادر شود، مثل بارانی که بر کوه ببارد. وقتی کوه ها بلند باشد، وقتی باران بر او می بارد، سیل فراوانی از آن کوه سرازیر می­شود.
وقتی شخصیت حضرت امیر (ع) در آن اوج قرار گرفته است، معلوم است که از جهت علم و معرفت، مثل سیل از سینه او فوران می کند. لذا فرمود سلونی قبل ان تفقدونی. قبل از آن که از شما جدا شوم و به نشئه دیگر روم، از من سؤال کنید. این علم در سینه من « لعلماً جمّاً» علم در این جا جمع شده است.

حضرت (ع) این شخصیت بزرگ الهی به نام امیر بیان، علی بن ابی طالب (ع) ایشان در آن آخرین لحظات عمر شریفشان که بعد از این وصیت، دیگر حضرت جان را با جان آفرین تسلیم کرد، بحث های مواسات را مطرح می کنند.

اول مبانی مواسات را بیان می دارند: « الله الله فی القرآن». مهم است که می فرماید اگر می خواهید تربیت شوید، بر شما باد که مراجعه به قرآن کنید. قرآن مکتب انسان ساز است « و اعتصموا بالله جمیعا» بعد می فرماید که مراقب باشید وقتی به دیگران مراجعه می کنید، دیگری در عمل به آن از شما سبقت نگیرد.
یعنی نکند مثل حرفی که سید جمال زد که من در ایران در آن زمان، مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم. وقتی رفتند در اروپا و خارج، اسلام دیدند اما مسلمان ندیدند. یعنی در خیلی از کشورهای خارجه به دستورات اسلام عمل می کنند. یکی از دستورات اسلام، نظم است.

لذا حضرت (ع) در یکی از فرمایشاتش همین است: « اوصیکم بتقوی الله و نظمَ امره» بحث نظم است. مسأله درستکاری است. کسی کارش را با اتقان انجام دهد. این دستور دین است.

اگر کسی مسلمان باشد ولی وجدان کاری انجام دهد، مسلمان است ولی اسلام نیست.

اگر در خارج از کشور، در جامعه­ای که مسلمان نیستند، اما درستکار و محکم کار باشند و کارشان را دقیق انجام دهند، آن جا اسلام هست و دارد به اسلام عمل می کند، اگر چه مسلمان نیست. لذا اولین تأکید حضرت امیر (ع) به همه ما این است که: « الله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم فی العمل بالقرآن» مراقب باشید که غیر مسلمان ها در عمل به قرآن از شما سبقت نگیرند.

لذا مصادیق بعدی بحث قرآن و عمل به قرآن را مطرح می کنند. « الله الله فی جیرانکم» مسأله همسایه. بحث مواسات از این جا آغاز می شود. وقتی در مکتب قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت قرار گرفتی، انسانی که سبک زندگیش سبک زندگی علوی است، سبک زندگی نبوی است، سبک زندگی قرآنی است و أسوه اش پیامبر (ص) است، این انسان نمی تواند نسبت به همسایه اش بی توجه باشد.

حضرت (ع) در این فرمایش در همان نامه 47 می فرمایند: فرزندانم به حدّی جدّ شما نسبت به همسایه ها توصیه می کرد که ما گمان می کردیم که همسایه از همسایه ارث می برد.

تا این اندازه اهمیت به همسایه دادند و توجه به او داشتند. که آیا محتاج است، نیازمند است، یک وقت مریضی دارد به عیادتش برود، یک وقت مسأله عروسی برایش پیش آمده حتماً نیاز به کمک دارد. تا این اندازه مواسات داشته باشیم که همسایه در کنار همسایه احساس امنیت می کند که هیچ، بلکه بالاتر، احساس برادری کند. احساس خواهری کند. احساس فامیلی کند.

این تهذیب و دستور دینی است. دینی که انسان را تهذیب می کند و انسان را می سازد، تحت تربیت قرآن قرار گرفت ( الله الله فی القرآن) این جا است که نسبت به همسایه و مواسات و دستگیری و همدردی نسبت به او گام بر­می­دارد.

شما اکثر این گرفتاری هایی که بحث استرس و اضطراب و مسأله خودکشی و امثالهم که پیش می آید، در همین آپارتمان نشینی ها، یکی از علت هایش این است که آن شخص احساس تنهایی می کند.

چه باعث می شود که این تنهایی از بین برود؟

یکی از چیزهایی که باعث می شود که این تنهایی از بین برود، این است که انسان در آن همسایگی احساس تنهایی نکند. بلکه احساس کند یار غمخوار در کنارش وجود دارد. احساس می کند افرادی که در کنارش قرار گرفتند، همه شان یار و غمخوار و مراقب او هستند.

این یکی از فرمایشاتی است که حضرت امیر (ع) در وصیت نامه شان در نامه 47 می فرمایند. این یک مواسات است.

حالا آن بحث حق همسایه هم که چهل خانه از راست و چهل خانه از چپ چهل خانه از جلو و چهل خانه از عقب، تقریباً می شود یک شهرک بیست هزار نفره. دستور دین این است که وقتی شما در یک شهرک بیست هزار نفره زندگی می کنید یا در یک شهر بزرگی هستید ولی در منطقه ای هستید که بیست هزار نفر در کنار هم هستید، باید مراقب و مواظب هم باشید، کمک­کار هم باشید، از یکدیگر دستگیری کنید. حالا الان که مسأله کرونا پیش آمده است، در این جا دیگر مواسات نسبت به همسایه، فامیل و دوست تجلی پیدا می کند.

اگر انسان می خواهد بداند چقدر تحت تربیت قرآن قرار گرفته است، چقدر رشد کرده است، چقدر شرح صدر پیدا کرده، چقدر بزرگ شده، باید ببیند که چقدر حسّ همدردی و حسّ مواسات نسبت به هم­نوعان خودش و هم­کیشان و هم­شهریانش دارد. این یک مسأله؛ مسأله توجه به همسایه و … .

نکته دوم در مسأله تهذیب و مواسات اجتماعی: رابطه دین با مواسات است.

یعنی کسی که تحت تربیت دین قرار گرفته است، تهذیب شده، خودساخته شده و دین او را تربیت کرده است، مسأله « اصلاح ذات البین» است.

یکی از فرمایشاتی که حضرت امیر (سلام الله علیه) در لحاظ آخر عمر مبارکشان دارند، می فرمایند: شما را توصیه می کنم به « اصلاح ذات البین». حسنم حسینم و همه کسانی که نامه مرا خواهید خواند و وصیت مرا خواهید شنید، همه شما را مورد خطاب قرار می دهم که اصلاح ذات البین بسیار مسأله مهمی است.

آن جا می فرمایند که از جدّ شما یعنی از شما امام حسن و امام حسین ( علیهما السلام) شنیدم فرمود « اصلاح ذات البین أفضل من عامّة الصلاة و الصیام». این که دو نفر را با هم آشتی دهید، دو نفر را به هم برسانید، اختلاف بین دو خانواده را از بین ببرید. حالا بحث کمک کردن به این ها، داستانش را از امام صادق (ع) عرض می کنم که در این جا مواسات به چه شکل ظهور و بروز پیدا می کند.

این مواسات می شود أفضل که ثوابش بالاتر از همه نمازها و روزه ها است.

لذا به امام صادق (ع) عرض کردند که آقا بین این دو نفر اختلاف مالی وجود دارد. فرض کنید این شخص می گوید من این اندازه طلب دارم آن آقا می گوید من این اندازه طلب دارم. مواسات این جا خودش را در قالب اصلاح ذات البین نشان می دهد. حضرت (ع) فرمودند این وجه را ببرید و به شخص طلبکار بدهید که ایشان اختلاف بین دو نفر را برطرف کند تا این که بین مسلمین، صلح و سازش برقرار شود.

یکی از مصادیق مواسات، این است. یکی از مصادیق مواسات این است که اگر در بین فامیل دیدیم کسی نیازمند است، اگر فامیل با هم جمع شوند و بدون منّت و بدون این که عزّت شخص زیر سؤال برود، حمایتش کنند، این جا هم مواسات شکل گرفته است و هم اصلاح ذات البین. و هم انس و ألفت بین فامیل و دوست شکل گرفته است. اگر دیدیم جوانی در بین فامیل، دوست، آشنا، همسایه نیاز به حمایت دارد تا بتواند ازدواج کند، تا زندگیش شکل بگیرد، تا فرزندآوری شکل بگیرد، تا تعداد شیعیان اضافه شود، تا محبّان اهل بیت عصمت و طهارت زیاد بشود، این جا مواسات و آن تحت تربیت دین قرار گرفتن خودش را این جا نشان می دهد.

که آیا این شخص نسبت به این مسأله بی تفاوت است یا نه.

« مَن أصبح و لم یَهتمَّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم» اگر کسی صبحی را روزی را بگذراند اما به فکر گرفتاری مسلمانان نباشد، او مسلمان نیست، یعنی تحت تربیت اسلام قرار نگرفته است. درست است نماز می خواند، روزه می گیرد، حج می رود، اما تهذیب و تربیت نشده است. اگر تربیت میشد، به فکر مواسات بود، به فکر دستگیری بود، به فکر اهتمام به امور مسلمین بود. «کلّکم راع و کلّکم مسؤولون…» همه ماها مسئولیم نسبت به یکدیگر. «المؤمنون و المؤمنات بعضکم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر».

این ها است که اگر انسان تحت تربیت قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت و دین قرار گرفت، آن وقت یکی از تجلّیات این تربیت، بحث مواسات است. غصّه خوردن برای مشکلات مردم است.

وقتی غصّه خوردی، وقتی احساس مسئولیت کردی، گام هر برمی­داری، حرکت هم می کنی.

« عزیزٌ علیه ما عَنتّم حریصٌ…» یکی از ویژگی­های پیامبر عظیم الشأن این است که اصلاً نمی تواند بشنود و ببیند گرفتاری انسان ها را. پیامبر عظیم الشأن عصوه ما است.
« لقد کان لکم فی رسول الله عصوة حسنة». اسوه حسنه ما پیامبر (ص) است. ایشان نمی توانند ببینند، نمی توانند تحمل کنند گرفتاری برای مردم پیش آید. اگر گرفتاری برای مردم پیش آید، حضرت (ص) برایشان سخت و ناگوار و غیر قابل تحمل است. ما هم امّت این پیامبریم.
این پیامبر (ص) اسوه و الگوی ما است. کسی که تحت تربیت این پیامبر (ص) و مکتب ایشان قرار بگیرد، امکان ندارد اهل مواسات و دستگیری نباشد، اهل غصه خورد نباشد، اهل حل مشکل و مسئله دیگران نباشد.

خدا رحمت کند حضرت آیت الله العظمی فاضل (ره) را. ایشان می فرمودند بیش از هفتاد سال کار عمیق علمی در دین که انجام دادم،

یکی از مهم ترین پایه های دین، خدمت به مردم است.

یعنی همان مواسات و دستگیری از مردم و حلّ مسائل مردم. حل مشکلات مردم و به فکر مردم بودن است. لذا است که زهرای مرضیه (س) در روایت معروفی که هست، امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند که من دیدم یک شب از اول شب تا صبح، مادرم دعا کرد و دعا کرد و دعا کرد، اما برای خودش دعا نکرد. عرض کردم مادر، شما برای همه دعا کردید اما برای خودتان و اهل خانه دعا نکردید. حضرت (س) فرمودند: « الجار ثمّ الدّار». اول مردم، بعد خودمان.

این مفهوم بسیار بلند و بالایی دارد. یعنی جامعه، اعضای یک پیکرند. اگر اصل این پیکر بماند، این عضو هم می­ماند. اگر اعضای دیگر، گرفتار باشند و مشکل داشته باشند، این عضو هم درگیر است. نگاه بلند و بالا، نگاه انسان دوستی، نگاه نوع دوستی،

نگاه به این که بشر، مجتمعند، متحدند، اعضای یک پیکرند. این نگاه را دین به ما آموزش می دهد. دین این گونه تربیت می کند.

خدا رحمت کند حضرت امام (ره) را که این ایام، متعلق به ایشان است. خدا رحمت کند شاگر ایشان، حضرت آیت الله مؤمن (ره) را. ایشان می فرمودند که یک روز سر درس در مدرسه مبارکه فیضیه نشسته بودیم که حضرت امام (ره) قبل از شروع درس، نگاه کردند دیدند که جناب حاج آقای ابراهیم امینی که از شاگردان ایشان بود و پانزده شانزده سال هم بیشتر نداشت، سر جلسه نیست.
سؤال کردند که این آقای امینی کجاست. عرض کردیم آقا مریض احوال در حجره است و در تب می سوزد، لذا نتوانست سر کلاس حاضر شود. امام (ره) بعد از درس مستقیم رفتند بالا سر شاگرد پانزده شانزده ساله شان. دست به پیشانی ایشان گذاشتند دیدند تبش شدید است. تلاش کردند که ایشان را به درمانگاه ببرند، دیدند حالش خیلی خراب است، امکان درمانگاه نیست.
خود حضرت امام (ره) رفتند از درمانگاه پزشک آوردند بالا سر شاگردشان آقای ابراهیم امینی ( رضوان الله تعالی علیه). پزشک معالج تشخیص دادند که این جا امکان این که این شخص را مداوا کنیم نیست. کمک کردند ماشین آوردند آقای امینی را بردند درمانگاه. امام (ره) همراهشان رفتند درمانگاه. به حدّی امام بالا سر شاگردشان ماندند تا این که تبش پایین رفت و خطر مرتفع شد.

این یعنی مواسات استاد نسبت به شاگردش. انسان نسبت به انسان. انسان تربیت یافت دین نسبت به مؤمن. حتی نسبت به همسر. انسان نسبت به همسر خودش نسبت به فرزندان خودش. بعضی حتی متأسفانه این مواسات را نسبت به همسر خودشان هم ندارند.

تهذیب و مواسات اجتماعی در خانواده در سیره علامه طباطبایی

صبیه علامه طلاطبایی (رضوان الله تعالی علیه) همسر شهید قدوسی، نسبت به علامه طباطبایی، یعنی پدرشان می­فرمودند: مادرم به حدی پدرم و زندگی با او را دوست داشت که می فرمودند من یک لحظه زندگی کردن با پدرت را با کلّ دنیا عوض نمی کنم.

به حدی پدرت نسبت به من تکریم می کند و مواسات دارد.

از آن طرف فرمودند که پدرم، کسی جرأت نمی کرد یک حرفی پشت سر مادرم پیش ایشان بزند. به این اندازه این مواسات بین مرد و زن و همسر ایجاد می کرد. لذا است که می فرمودند وقتی مادرم از دنیا رفت، هر روز پدرم سر مزار مادرم می رفتند. ایشان می فرمودند شاگردان پدرم، اسم هم می برد: آیت الله جوادی آملی، مصباح، بهشتی می­آمدند آقا را در یکی از هفته ها در یک شب می بردند در یک جایی و آن جا جلسه ای داشتند. من وقتی در می زدند می آمدند و می گفتند آقا، شاگردانتان آمدند شما را ببرند. ایشان می فرمودند نه، نگویید شاگردانتان، بگویید رفقایتان.

وقتی نگاه، نگاه متواضعانه شد، وقتی تربیت، تربیت دینی شد

آن وقت ارتباط بین استاد و شاگردی بر اساس مواسات است، بر اساس أنس و ألفت و دستگیری و یاری است، آن هم برای خدا. و از این گونه قصه ها و داستان ها و مسائل در بین ائمه معصومین ( علیهم السلام)، در بین شاگردان خاص این بزرگواران، در بین علماء و فضلاء ما بسیار زیاد است. همه این ها حاکی از این است که: اگر ما تحت تربیت قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت قرار بگیریم، در جامعه قرآنی، در جامعه ایمانی، اگر کسی گرفتار شد، دیگر نگران گرفتاری نمی شود، چون می داند که همه به کمک او می شتابند. امنیت روحی، امنیت فکری، امنیت شغلی، امنیت زیستی… همه این ها تأمین میشد، در صورتی که ما به این دستور دین عمل کنیم.

سید جمال الدین اسدآبادی (ره) در مصر، این همه تلاش کرد

برود سران کشورهای اسلامی را متقاعد کند که این ها دست به أمّت بزنند و با أمّت و ملّت خودشان بتوانند بر علیه استعمار مبارزه کنند، دید نه؛ همه این ها مستعمره هستند.
دشمنان این ها را نصب کردند و امکان ارتباط این ها با مردم نیست. لذا رفت در مصر یک جلسه­ای تشکیل داد و چهل پنجاه نفر در آن جلسه شرکت کردند. اساس آن جلسه انس با قرآن بود، خروجی آن جلسه عمل به قرآن بود، آن هم به سه چهار دستور قرآن. آن جلسه ای که ایشان برگزار کرد، وقتی راجع به اهمیت قرآن و اسلام صحبت کرد، به حدّی خودش و یک سوم جمعیت گریه کردند که از هوش رفتند. به حدّی که رفتند پزشک آوردند و این ها را به هوش آوردند. بعد که این ها با آن همه احساس و عقل و شعور جلسه را شروع کردند، ایشان فرمودند خیلی خُب حالا این قرآنی که مهجور واقع شده است، بیایید به قرآن عمل کنیم.

یکی از کارهایی که دستور شد هر کسی به آن عمل کند، این بود که: اگر مؤمنی گرفتار شد، برای رفع گرفتاریش این چهل پنجاه نفر به کمکش بروید.

اگر از سفر حجّی، عتباتی رسید، بروید به استقبالش. این هم یک نوع مواسات است. این ها همدردی است. اگر مریض شد به عیادتش بروید. و آخرین جمله ایشان این بود که ما ارتباطمان را با دشمن قطع کنیم، با آن ها مواسات نداشت باشیم، خریدن اجناس انگلیسی ممنوع باشد.

این جلسه پنجاه شصت نفر جمعیت، سه چهار تصمیم مواساتی و ارتباط اجتماعی با مؤمنان. زیست مؤمنانه.

بلافاصله خبر به انگلستان رسید گفتند چرا نشسته اید، که یک انقلابی در مصر آغاز شد است. انقلابی نبود، جلسه قرآنی بود با حضور چهل پنجاه نفر، بنا بود قرآن بخوانند و به دو سه تا از دستورات قرآن عمل کنند. غالب دستوراتشان هم مواساتی بود. بلافاصله این جلسه را تعطیل کردند و منع کردند از تشکیل چنین جلسه ای.

حالا که ما به برکت این انقلاب و زحمت امام (ره) و خون شهدا و زحماتی که مقام معظم رهبری (دام ظله) و مردان مرد دارند می کشند، مثل حاج قاسم ها، باید این تربیت دینی که یکی از شعبه هایش مواسات و دستگیری است.

تهذیب و مواسات اجتماعی علمی به طلبه های دیگر

در حوزه های علمیه، خیلی از طلبه های فاضل در بیست سالی که با طلبه ها زندگی کردم، این ها خودشان وقتی می فهمیدند یک طلبه ای ضعیف است، می رفتند با او مباحثه می گذاشتند، کمکش می کردند تا تقویت شود، نشاط پیدا کند و راهش را ادامه دهد. می فهمیدند یک طلبه ای افسرده است، می رفتند کنارش می نشستند گفتگو می کردند، گفتار درمانی و ایمان درمانی می کردند و کمکش می کردند. حدّ اقل بیست و پنج شش نفر از اساتید ما می رفتند در خانه های طلبه ها و با آن ها گفتگو می کردند و اگر مشکلاتی آن ها داشتند و می توانستند مرتفع کنند، در حدّ خودشان مرتفع می کردند و حال و هوایشان را خوب می کردند، بالا می بردند، و خیلی از آن ها رشد پیدا کردند و یکی از شخصیت های تأثیر گذار شدند.

تهذیب و مواسات اجتماعی و عمل صالح، فراوان است.

انسان های موفق، انسان های متوجّه، انسان های تربیت شده، راه می روند و عمل صالح انجام می دهند،
راه می روند و دستگیری می کنند، کمک می کنند، واسطه خیر می شوند. چه واسطه خیر در امور معیشتی، چه واسطه خیر در امر ازدواج، چه واسطه خیر در امر شاگرد با استاد. این استاد دست این شاگرد را می گیرد با آن استاد مرتبط می کند، این استاد را با آن شاگرد مرتبط می کند.

خداوند انشاءالله به همه ما توفیق عنایت کند که تربیت یافته مکتب قرآن و مکتب پیامبر (ص) و مکتب اهل بیت عصمت و طهارت باشیم،
و یکی از تجلّیات زندگی ما در این مکتبخوانه، مواسات باشد و دست گیری باشد و غصّه خوردن برای مردم باشد و دستگیری از مردم باشد و حلّ مشکلات مردم باشد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد… .

 

ویدئوهای اخلاقی بیشتر در آپارات ندای تهذیب
درس های اخلاقی سایت معاونت تهذیب حوزه
مشاهده موارد بیشتر از فیلم های کامل دروس اخلاق

به تهذیب و مواسات اجتماعی امتیاز دهید.
1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره
Loading...