استاد محترم: حجت الاسلام والمسلمین دست یاری
بهمن 1399
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین، و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم المصطفی محمد (ص)، و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المنتجبین، لاسیما حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء. اما بعد…
قال الله العلیم فی محکم کتابه المبین، أعوذ بالله من الشیطان الرجیم: « قل الله ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون…».
با عرض سلام خدمت همه دوستان و برادران عزیز؛
در جلسه گذشته بحث ما در رابطه با عزلت و انزوا گزینی بود. یک نظریه این بود که: ما برای این که سیر و سلوک الی الله داشته باشیم، ضرورت دارد که از مردم گوشه گیری کنیم و خلوتی داشته باشیم تا بتوانیم در آن جا أنس با پروردگار عالم و مناجات با او را با خیالی آسوده و راحت و بدون مزاحمت دنبال کنیم. دلایلی برای این نظریه بیان شد.
نظریه دیگری که مقابل این نظریه هست، این است که: ما باید در اجتماع زندگی کنیم. چرا؟ به دلیل این که سیر و سلوک الی الله دارای مراحل و مراتبی است. چهار مرتبه برای این سیر و سلوک بیان کرده اند:
مرتبه اول تحلیه است. یعنی انسان باید مقید به آداب شریعت، یعنی انجام واجبات، ترک محرمات و در حدّ امکان، انجام مستحبات و ترک مکروهات، باشد. در قدم دوم رزائل اخلاقی را انسان باید از درون جان خودش ریشه کن کند. و در قدم سوم باید فضائل اخلاقی در وجود انسان جای بگیرد و رسوخ کند. مرتبه چهارم هم که مرتبه فناء هست که خود دارای سه مرحله است. فناء در افعال، فناء در صفات و فناء در ذات.
در بحث فضائل و رزائل اخلاقی، آن چه که مهم است، این است که انسان، واجد فضائل اخلاقی باشد. یعنی اگر انسان در محیط گناه و آلودگی قرار گرفت، آن چنان در درون خودش قوّه عاقله، امیر و حاکم بر نفس باشد که اجازه ندهد نفس درآن جا طغیان کند. برای این که این فضیلت اخلاقی در انسان حاصل شود، باید در محیط اجتماع بود، در معرض گناه و آلودگی قرار گرفت و آن جا انسان بتواند با خودش مبارزه کند، آن قدر به این مبارزه ادامه بدهد تا قوه عاقله بر هواهای نفسانی، شهوت و غضب آن چنان امیر و پادشاه و حاکم شود که او هر چه امر کرد، قوای زیر دستی اطاعت کنند.
خوب اگر ما از اول برویم در یک محیطی منزوی شویم و خلوت گزینیم؛ خُب هرگز با نامحرمی برخورد نمی کنیم تا حالت مبارزه در ما حاصل شود و ما بتوانیم با مبارزه با او این فضیلت اخلاقی عفت را در درون خودمان رسوب و رسوخ بدهیم. یا مثلاً اگر با مردم رفت و آمدی نداشته باشیم، بد اخلاقی ها و بد رفتاری های مردم وجود ندارد تا ما عصبانی شویم و قوه غضبیه به جوش آید و بتوانیم عصبانیت و غضبمان را کنترل کنیم و آن قدر این مسأله تکرار شود تا ما حاکم بر قوه غضبیه خودمان شویم. این فضیلت اخلاقی در خلوت و انزوا به دست نمی آید. بلکه باید در جامعه و با مردم بود. اگر گاهی افراد رفتارهای ناپسند و ناروایی داشتند و برخورد بدی با ما داشتند، آن جا بتوانیم با این قوه غضبیه خودمان مقابله کنیم و این مقابله به مرور زمان به جایی برسد که انسان حاکم بر قوه غضبیه اش بشود.
پس ما اگر بخواهیم صفت عفت با شعبه های مختلفش را در جانمان رسوخ دهیم یا بخواهیم صفت شجاعت را در درون جان خودمان رسوب و رسوخ بدهیم، طبیعتاً شما باید در معرض قرار بگیرید تا این ها به عنوان یک فضیلت در جان شما باشد. و الا اگر ما یک مدتی در یک گوشه خلوتی نشستیم و این اتفاقات هم برایمان نیفتاد و ما فکر کردیم که حالا قدمی برداشتیم و پیش رفتیم، به محض این که از آن محیط خلوت بیرون برویم و برخورد کنیم با افرادی که مقید به مسائل نیستند، می بینید که اصلاً نمی توانیم خودمان را کنترل کنیم.
دارد که: عابدی در بنی اسرائیل مدّت های مدیدی در یک غاری عبادت می کرد. دختر جوانی مریض شد. خانوادهاش گفتند که این عابد خیلی اهل عبادت و بندگی خداست، ما این دختر را پیش او ببریم او دعا کند شاید بیماری دخترمان برطرف شود. بعد که دختر را به آن جا بردند و خودشان به شهر برگشتند، شیطان سراغ عابد آمد تا آن اتفاقی که نباید بیفتد، افتاد. این نتیجه همان انزوا گزینی و گوشه گیری بود. یعنی فضیلت عفت در درون جان او جای نگرفته بود. به همین خاطر با این که سال ها منزوی بود و عبادت هم کرده بود، نتوانست به نتیجه مطلوبی دست پیدا کند.
در نقطه مقابلش نقل می کنند که مرحوم میرداماد در ایام جوانی در حجره مشغول مطالعه بود. تقوای میرداماد زبان زد شده بود. بعضی ها قصد کردند که میرداماد را امتحانش کنند. یکی از دختران دربار شب هنگام آمد درب حجره میرداماد را زد و با صحنه سازی گفت عده ای قصد تعرض به من را دارند و اگر شما به من پناه ندهید، من فردا به شاه خواهم گفت ایشان به من پناه نداد و من مورد تعرض قرار گرفتم. میرداماد در یک مخمصه ای گرفتار شد. از یک طرف دختر جوان بخواهد بیاید در حجره تا صبح بماند، از طرفی به او تهمت بزنند و… به هر حال گفت بیا. دختر که وضع لباس و رفتارهایش نشان میداد که از دربار هست و از شاهزاده ها هست، در حجره خوابید. میرداماد تا صبح که مشغول مطالعه بود، هر وقت که شیطان حمله می کرد، او یکی از انگشتانش را داخل چراغی که برای مطالعه برای خود گذاشته بود، می گذاشت. به گونه ای که تا صبح همه انگشتانش سوخت.
این هم یک نوع برخورد با معصیت و گناه است. لکن بین این و آن چقدر تفاوت هست. یعنی در این جا یک برخورد بسیار سازنده ای جناب میرداماد از خودشان نشان دادند. یک تقوای فعال و سازنده که در محیط گناه و آلودگی توانست جلو خودش را بگیرد. نه این که برود یک گوشه خلوتی و اصلاً با کسی برخورد نداشته باشد.
خلاصه این نظر این است که: یکسری از صفات و فضائل اخلاقی که ما در مسیر سیر و سلوک الی الله باید این ها را داشته باشیم. یعنی در مرتبه تحلیه ما باید دارای فضائل اخلاقی باشیم. باید صبر را واقعاً در درون خودمان داشته باشیم. در قرآن کریم این همه آیات دارد که « انّ الله مع الصابرین» صفت صبر در کجا به دست می آید؟ در گرفتاری ها. اما اگر گرفتاری وجود نداشته باشد، معنا ندارد بگوییم ایشان واجد صبر شده است. شما اگر میخواهید خداوند با شما باشد، یعنی به این آیه عمل کرده باشید، باید در محیطی قرار بگیرید که آن جا ناهنجاری ها، گرفتاری ها و مشکلات هست، و در برخورد با آن گرفتاری ها و مشکلات، شما آن باطن خودت را نشان بدهی، آن حالت و روحیه اطاعت فرمانت نسبت به پروردگار عالم را نشان دهید و تقویت کنید تا بشود به شما گفت صبور.
یا مثلاً فرض کنید که انسان اگر دارای خدای نکرده صفت بسیار زشت حسادت هست. ما در مرتبه تخلیه، باید صفت حسادت را از درون جان خودمان ریشه کن کنیم. یعنی واقعاً این صفت اصلاً نباید در جان ما باشد. خُب این کی اتفاق می أفتد؟ وقتی که ما در جامعه باشیم و موقعیت هایی که افراد در جامعه دارند را ببینیم. موقعیت هایی که معروف، مشهور و مورد توجه افراد و مورد احترام افراد هستند، و ما ببینیم ما آن موقعیت را نداریم. در این جا نفس شروع به طغیان می کند و می خواهد هر طور شده موقعیت او را از بین ببرد تا خودش مورد توجه قرار گیرد. این جا است که انسان باید با این طغیان نفس مبارزه کند. اگر مبارزه کرد و کار را به جایی رساند که دیگر محیط اطراف او، داشتن ها و نداشتن ها برایش اهمیتی نداشت، معلوم می شود که او صفت حسادت را از درون جان خودش ریشه کن کرد. یعنی توانست آن مرتبه دوم را ( سه مرتبه عرض کردیم: تجلیه، تخلیه، تحلیه) توانسته است این مرتبه تخلیه را در خودش پیاده کند. این جا است که واقعاً کاری صورت گرفته است. و الا اگر ما اصلاً با کسی برخوردی نداشته باشیم و بخواهیم در گوشه ای زندگی کنیم، ممکن است این صفات در گوشه ای از جان ما جا خوش کرده باشند و ما بی خبر از آن ها فکر می کنیم مسیری طی کردیم و راهی آمدیم، اما خبر نداریم که بالاخره پروردگار عالم ما را در معرض امتحان قرار خواهد داد، و نمره را در مقام امتحان به افراد می دهند. یعنی چرخ روزگار به گونه ای می چرخد که ما در یک موقعیت امتحانی قرار می گیریم که آن جا باید باطن ما یا به آن صفاتی که در جان ما هست، خودشان را بروز و ظهور دهند. این جا معلوم می شود که ما چه کاره ایم. حالا یا موقعیت گناه هست، یا حسادت هست و رزائل اخلاقی دیگر؛ اگر ما تمرین های سابق را نداشته باشیم و آن فضیلت در درون جان ما جا نگرفته باشد، متأسفانه این جا ممکن است مردود بشویم.
این هم خلاصه ای از نظریه کسانی که معتقد هستند ما با انزوا و گوشه گیری مخالف هستیم و باید در متن اجتماع زندگی کرد.
نظریه دیگری هم در این جا وجود دارد. این نظریه معتقد است که ما نمی توانیم این دو نظریه را به همین صورتی که بیان کرده اند بپذیریم. بلکه قائل به تفصیل می شویم. بدین صورت که: ما نمی توانیم یک دستورالعمل کلی به همه افراد بدهیم. بله؛ ما یک دستورالعمل های کلی داریم، ولی هر فردی با توجه به موقعیت خودش باید آن دستورالعمل ها را در وجود خودش مدیریت و پیاده کند.
مثالی عرض کنم: فرض کنید که به ما می گویند پُرخوری بسیار صفت مضمونی است. خُب این یک قانون کلی است. حالا آیا ما این دستور العمل را در همه افراد به صورت یکسان باید بگوییم همه از پرخوری اجتناب کنید؟ افراد موقعیت های متفاوتی دارند. بعضی ها خیلی ضعیفند. او اگر یک غذای خوبی نخورد اصلاً توان عبادت ندارد. یعنی جان ندارد که بخواهد عبادت کند. این باید غذای خوبی بخورد. منتها نه به قصد شکم چرانی. بلکه به این نیت و به این قصد که من یک توانی در بدنم باشد که بتوانم عبادتی کنم، نمازی بخوانم روزه ای بگیرم. لهذا یکی از عبادت های ما روزه گرفتن است. به خصوص روزه هایی که مستحبی است. کسانی که اهل سیر و سلوک هستند سفارش می کنند روزه بگیرید، اما یک استثنائی قائل می شوند. می فرمایند اگر بدنتان دچار ضعف است، این را انجام ندهید. حفظ مزاج و سلامت و نشاط، اولویت اول ماست.
اما یک فرد دیگری بدن قوی دارد و از نظر مزاج سالم و تنومند است. لذا خیلی نیاز به غذای زیادی ندارد، بلکه مختصری هم اگر غذا بخورد، می تواند برای مقصد عبادتی که مدّ نظرش هست، بتواند کار کند.
این ها برمیگردد به مدیریت های شخصی افراد. یعنی هر شخصی با توجه به آن مقصد، باید مدیریت و برنامهریزی کند برای خودش. چه مقدار خوابش را چه خوراک و مسائل دیگرش را.
پس قوانین کلی ما به جای خودش درست هستند، لکن پیاده کردن آن قواعد کلی برای اشخاص این گونه نیست که آن ها منجمد باشند، بلکه حالت سیّال و شناوری دارند. هر فردی به تناسب حال خودش باید از آن قواعد استفاده کند.
در رابطه با مسأله انزوا یا ماندن در اجتماع، هر فردی به تناسب حال خودش باید این مسأله را در نظر بگیرد. گاهی هست که ما در یک محیط بسیار فاسدی زندگی می کنیم. اگر بخواهیم با دوستان فاسد، دوستانی که بیدین هستند، بیش از اندازه رفت و آمد کنیم، اگر خودمان آن استحکام لازم در دین را نداشته باشیم، قطعاً تحت تأثیر رفتارها و گفتارهای آن ها قرار می گیریم. ما هرگز به چنین فردی سفارش نمی کنیم که نه، شما برو داخل اجتماع با مردم بچرخ. این فرد إلا و لابد باید مقداری از این دوستان فاصله بگیرد. حدّاقل تا آن زمانی که آن چنان استحکامی از حیث اعتقادات و از حیث رفتار در درون خودش ایجاد کرده باشد و اطمینانی در خودش حاصل کرده باشد که تحت تأثیر گفتارهای آن افراد قرار نگیرد. بسیار اتفاق افتاده افرادی که ابتداءاً بسیار متدین و اهل نماز شب و جماعت بودند، ولی آن استحکام لازم در وجودشان نبود. این ها رفتند در محیط هایی قرار گرفتند که آن محیط ها افراد فاسد الاعتقاد و فاسد الاخلاق داشت. این ها به مرور زمان و آرام آرام تحت تأثیر آن ها قرار گرفتند و مثلاً خانمی که با حجاب بود، کم کم چادر از سرش کنار رفت و کم کم حالا آرایش هم می کند. یا جوانی که اهل عبادت و نماز شب بود، حالا نمازش از اول وقت به آخر وقت می أفتد، یک وعده می خواند یک وعده نمی خواند و در آخر می گذارد کنار. خُب طبیعتاً این فرد به صلاحش نبود که در این محیط زندگی کند. او باید تا زمانی که استحکام عقیدتی و رفتاری پیدا می کرد، از این محیط آلوده اجتناب می کرد.
بنابراین اگر ما در ابتدای راه هستیم، چاره ای نداریم و إلا و لابد باید مقداری از محیط اجتماع فاصله بگیریم تا از حیث عقیدتی و رفتاری، یک استحکام درونی پیدا کنیم. بعد از این که این استحکام درونی پیدا شد، که ما مطمئن شدیم تحت تأثیر افکار دیگران قرار نمی گیریم. یک قدرت تشخیصی پیدا کردیم که می توانیم حق را از باطل تشخیص دهیم.
حرف هایی که به صورت شبهه به جامعه عرضه می شود، اگر خیلی بطلانش آشکار و روشن باشد، کسی فریب نمی خورد. آن ها که هیچ وقت شبهات را اینگونه عرضه نمی کنند، بلکه جوری عرضه می شوند که ظاهری زیبا و موجّه دارد، اما باطنش بسیار آلوده و باطل است. همه که قدرت تشخیص ندارند، لذا عده ای فریب می خورند. اما اگر ما توانستیم و در اثر مطالعه، شنیدن و تفکر به جایی برسیم که یک استحکام عقیدتی پیدا کنیم که این شبهات دیگر برایمان رنگ و لعابی نداشته باشد، آن وقت می توانیم برویم در جامعه در بین مردم و دستگیری کنیم از کسانی که ابتداء راه هستند و در معرض شبهات قرار دارند. تا بتوانیم کمکشان کنیم و دستشان را بگیریم. همان فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر، تبلیغ اعتقادات دینی و فضائل اخلاقی در بین این ها داشته باشیم.
البته حتی کسانی که توانسته اند این استحکام عقیدتی را پیدا کنند و ساعاتی را در جامعه در بین مردم باشند، حتی این ها هم احتیاج به این دارند که یک ساعاتی را برای خودشان قرار دهند. ساعاتی به خصوص از شب که مردم همه در بستر آرام گرفته اند و شهر از غوغا و سر و صدا نجات پیدا کرده و در یک آرامش و سکوتی به سر می برد، این ها در دل شب خودشان را از رخت خواب بکنند، وضویی بگیرن و طهارتی داشته باشند و خودشان را آماده کنند برای انس با پروردگار عالم. این انس، طبیعتاً یک محیط خلوتی را می خواهد.
خلاصه عرائض به این جا رسید که ما دو نظریه را به صورت اطلاق و کلّی قبول نمی کنیم، بلکه افراد، متفاوت هستند و هر کسی نسبت به وضعیت خودش باید مدیریت و برنامه ریزی خودش را داشته باشد.
امیدواریم که پروردگار عالم به همه ما توفیق مراتب سیر و سلوک الی الله را عنایت بفرماید و ما به صورت افرادی مؤثر در جامعه حضور داشته باشیم، و در عین حال ساعاتی را هم برای انس با پروردگار عالم به خودمان اختصاص بدهیم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
ویدئوهای اخلاقی بیشتر در آپارات ندای تهذیب
درس های اخلاقی سایت معاونت تهذیب حوزه
مشاهده موارد بیشتر از فیلم های کامل دروس اخلاق
دیدگاهی ثبت نشده!!!