: متن کوتاه
تهذیب و بصیرت اجتماعی

تهذیب و بصیرت اجتماعی

  • امتیاز امتیاز داده نشده

استاد محترم: حجت الاسلام والمسلمین عالم زاده نوری

مورخ: 8 بهمن 1399

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و صلّ الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین.

«ربّ ادخلنی مُدخل صدق و اخرجنی مُخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطاناً نصیراً».

امام صادق (ع) فرمودند: العامل علی غیر بصیرة کالسائر علی غیر الطریق. کسی اگر کاری را بدون بصیرت انجام دهد، مثل کسی است که در بیراهه می رود. لا یزیده سرعة السیر إلا بُعداً. هر چه سریع تر حرکت کند، دورتر می­شود. نه تنها به نتیجه نمی رسد، بلکه از نتیجه دورتر می شود.

باز در فرمایشان امیرالمؤمنین (ع) به کمیل آمده است که فرمودند: ما مِن حرکة إلا و أنت فیها محتاج الی المعرفة. هر کاری را که می خواهی انجام دهی، در آن کار نیازمند به معرفت و شناخت هستی.

در قرآن کریم هم آمده است: « قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیرة أنا و من إتّبعنی…». خداوند به پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند به این مردم بگو این راه من این گونه است که من به سوی خدا دعوت می کنم علی بصیرة. یعنی این دعوت من دعوت همراه با شنناخت و بصیرت است. یک دعوت کور نیست که صرفاً تعبدی چون من گفته ام، شما دنبال من راه بیفتید و از من تبعیت کنید. بلکه یک دعوت همراه با بصیرت است.

اصولاً ما دسته وظایف عملی داریم و یک دسته وظایف علمی و شناختی ( وظایف نظری). یعنی همان طور که مکلف هستیم که یک کارهایی انجام دهیم، مکلف هستیم یک چیزهایی را بشناسیم و بدانیم. و با چیزهایی آشنا شویم. هم وظیفه علمی داریم و هم وظیفه عملی.

در سوره مبارکه عصر، از این دوتا تعبیر به « حق» و « صبر» شده است. یعنی هم موظف هستیم حق را بشناسیم. جبهه حق را از جبهه باطل تشخیص دهیم، و هم موظف هستیم پای این حق بمانیم و استقامت کنیم.

در تعبیر امیرالمؤمنین آمده است که: اهل البصر و الصبر. هم بصر داشته باشیم که حق را خوب ببینیم و بشناسیم، و هم صبر داشته باشیم که با استقامت در میدان بمانیم و پای این حق سینه بزنیم و استقامت کنیم.

این دو وظیفه باید کنار هم ایفاء بشود. و اگر یکی از این ها باشد و دیگری نباشد، انسان به بیراهه می رود. یعنی خودسازی انسان، خودسازی کاملی نیست.

مشکل اهل کوفه چه بود؟ اهل کوفه حق را می شناختند. مردم کوفه امیرالمؤمنین را می شناختند، سید الشهداء (ع) را می شناختند، ولی وظیفه عملی خودشان را در آن شرایط سخت نتوانستند انجام دهند. صبر و پایداری نداشتند.

مشکل خوارج چه بود؟ خوارج برعکس مردم کوفه خیلی صبر و پایداری داشتند. تا آخر پای اعتقاد خودشان ماندند و سر این اعتقاد، جان خودشان را هم دادند. مشکلشان این بود که اعتقادشان اعتقاد نادرستی بود. یعنی آن بصیرت، اشکال داشت. بصر نبود، گر چه صبر بود. اهل کوفه بصر داشتند، صبر نداشتند، خوارج صبر داشتند، بصر نداشتند. که هیچ کدامشان به تنهایی به درد نمی خورد.

بنابراین به تعبیر شیرین مقام معظم رهبری ( دام ظله) در یکی از سخنرانی ها که فرمودند: پایداری و بیداری. بیداری لازم است که انسان جبهه حق را ببیند، مسیر درست را تشخیص دهد. بعدش پایداری لازم است که در این میدان حق، استقامت کند و بماند و این بار را بر دوش بگیرد و شانه خالی نکند و از کوره در نرود. این نکته اول.

نکته دوم: در باب تعریف بصیرت یا حقیقت باید بگوییم: بصیرت، نوعی نگاه از بالا به صحنه می باشد. یک نگاه جامع یکپارچه به صحنه، می شود بصیرت. بصیرت با دیدن و رؤیت فرق دارد. در رؤیت انسان ظاهراً چیزی را که در حیطه نگاهش باشد و به چشمش بیفتد، می گویند دید. اما بصیرت یک نگاه جامع کلان است که با یک احاطه و اشرافی صحنه را درک کند. به قول امروزی ها یک نگاه ماهواره ای به موضوع.

در این نگاه از بالا یک اتفاقی می أفتد و آن این است که: وقتی ما از یک افق برتری صحنه را می بینیم، نسبت ها و روابط را هم می توانیم تشخیص دهیم. شما یک وقت در محیط شهر راه می روید و در و دیوار را تماشا می­کنید. جزئیات خیلی به چشمتان می آید. از قبیل درختان، ماشین ها، آدم ها، ویترین مغازه ها، تابلوها… و هر چه که حرکت می کنید، جزئیات بیشتری به چشمتان می آید. اما وقتی از بالا به شهر نگاه می کنید، جزئیاتی را که حین قدم زدن می دیدید، به چشمتان نمی آید. مثلاً اگر با بالگرد شهر را نگاه کنید، معمولاً نمی توانید جزئیات را ببینید. اما از آن بالا یک چیزهایی را می بینید که هرگز با قدم زدن در شهر نمی توانیم آن چیزها را ببینیم. از آن بالا متوجه می شویم که کلّ شهر چگونه است. مستطیل است، مربع است یا … . از آن بالا متوجه می شویم که مثلاً مهمترین فضای سبز این شهر، کجاست. شمالش است یا شرقش یا … . از آن بالا متوجه می شویم که خیابان های اصلی شهر، کدام ها هستند. و لو این که کوچه پس­کوچه ها را نبینیم. از آن بالا متوجه می شویم کدام خیابان با کدام خیابان موازی و با کدام عمود است. این ها را فقط با یک نگاه از بالا می شود درک کرد، نه با قدم زدن.

نسبت به صحنه اجتماعی هم نسبت به بصیرت است نسبت به دین، نسبت بصیرت است نسبت به مسائل اجتماعی جامعه. ما باید یک نگاه کلانی داشته باشیم که در آن نگاه کلان، علاوه بر این که اموری را می بینیم، نسبت ها و روابط بین آن امور و پیوندها و مناسبات بین آن امور هم تا اندازه ای برایمان روشن شود. یعنی یک نگاه متوازن به امور داشته باشیم.

کسانی هستند که خیلی دل پاکی دارند و دوست دارند که به اسلام خدمت کنند، اما با توجه به این که این بصیرت و نگاه از بالا را ندارند، یا یک خُرده خدمتی می کنند و تمام عمر خودشان را صرف چیزی می کنند که چندان ارزش نداشت، یا این که اساساً بیش از آن که خدمت کنند، آسیب می زنند و خدمتشان بیشتر ضرر تمام می شود.

امیرالمؤمنین (ع) در پنج سال آخر عمر شریفشان با برخی از بدعت ها و انحرافاتی را که خلفاء قبل پدید آورده بودند، مبارزه و مقابله کردند. یکی از بدعت هایی که توسط خلفاء غاصب قبل پدید آمده بود، موضوع به جماعت خواندن نماز مستحبی تراویح بود. حضرت (ع) یک مقدار با این ماجرا مقابله کردند و نهی کردند از این که نماز مستحبی به جماعت خوانده شود. شما می دانید که در شریعت اسلام، نماز مستحبی باید فرادی خوانده شود، إلا نماز باران که باید به جماعت خوانده شود، باقی نمازهای مستحبی باید فرادی خوانده شود. خُب حالا توسط برخی این بدعت پدید آمده بود که نماز تراویح که یک نماز مستحبی است که در شب های ماه رمضان خوانده می شود، به جماعت خوانده شود. حضرت (ع) هم با آن مقابله کردند.

تا حضرت (ع) ورود به این میدان کردند، سر و صدای یک عده ای در آمد که: وا سنة عمراه … سنت خلیفه ثانی از بین رفت و معلوم نیست چه بر سر ما می آید. حضرت (ع) موضوع را رها کردند.

این یک فهم اجتماعی می خواهد که ما وجود خود را خرج چه موضوعی کنیم و یک موضوعاتی هست که اصلاً نمی ارزد آدم برایش سرمایه گذاری کند. رهایش کنید. این یک فهم از نوع بصیرت می خواهد. یعنی فهم نسبت­ها و روابط. فهم درجه اولویت ها. چه کاری ارزش دارد آدم خودش را پای آن خرج کند؟ امیرالمؤمنین (ع) برای عدالت اجتماعی وجودشان را خرج کردند.

آن نویسنده مسیحی هم نوشتند که: قُتل فی محراب عبادته لشدّة عدله. پای عدالت اجتماعی جان داد امیرالمؤمنین (ع). اما یک چیزهایی هست که آن قدر ارزش ندارد ما خودمان را خرج او کنیم، بعد آن امور مهم تر دیگر باقی بماند.

یک مسأله ای که پیش از انقلاب حضرت امام (ره) داشتند، این بود که ایشان یک نکته راهبردی کلیدی را برای ضربه زدن انتخاب کرده بودند، آن هم اصل رژیم بود. بعد در آن شرایطی که حضرت امام (ره) یک مبارزه خیلی تأثیر گذار را آغاز کرده بود، یک عده آدم های دلسوز به ظاهر متدیّن بودند که این ها هم چون آن فهم اجتماعی را نداشتند، تمام انرژی خودشان را خرج کرده بودند برای زدن شاخه ها. امام (ره) برده بودند روی ریشه، اما یک عده خرج می کردند روی شاخه ها. مثلاً بهائیت و وهابیت را گرفته بودند و مبارزه می کردند. تا این جا مشکل نداشت، می گفتیم آن ها همّتشان پایین تر بود و حضرت امام (ره) همّتشان بالاتر بود. مسأله این جا پدید آمد که یک جایی که حرکت این ها لطمه وارد می کرد به حرکت حضرت امام (ره)، این ها کوتاه نیامدند. به خاطر این که درک نمی کردند فضای جامعه را، (حرکت آن ها که یک حرکت شاخه ای محسوب میشد نسبت به حرکت حضرت امام ره) تا جایی پیش رفتند که آسیب به حرکت امام (ره) هم وارد کردند و شد قضیه جشن های نیمه شعبان که شنیدید. حضرت امام (ره) آن سال را عزای عمومی اعلام کردند به خاطر آن جنایتی که شاه نسبت به حوزه های علمیه و طلاب در مدرسه فیضیه کردند. این ها دست از آن برنامه سالیانه جشن های نیمه شعبان خودشان بر نداشتند و در واقع این ها امام (ره) را تضعیف کردند و حرکت طوفنده امام (ره) را کند کردند، به خاطر نادانی و ناآگاهی و بی بصیرتی. یعنی در اصل دلسوزی و خیرخواهیشان کسی شک نداشت، ولی به خاطر نداشتن بصیرت و به خاطر این که نتوانستند صحنه را بشناسند، بیش از این که خدمت کنند، آسیب زدند.

انسان از اساس با داشتن بصیرت  و شناخت درست پدیده های اجتماعی و رخداد های اجتماعی است که می­تواند یک نقش تأثیرگذاری داشته باشد. انسان مؤمن باید یک انسان تأثیرگذار در جامعه باشد. برای این که تأثیرگذار در جامعه باشد باید علم و بصیرت داشته باشد. باید اولاً حوادث اجتماعی را بشناسد. و ثانیاً ضریب اعتبار و درجه این حوادث اجتماعی را هم بشناسد. یعنی باید بداند که خودش را صرف کدام حادثه کند و چه نقش اجتماعی را بر دوش بگیرد. اگر این را نداند، حرکتش حرکت تأثیرگذاری نیست، اگر آسیب ایجاد نکند. که خیلی وقت ها آسیب هم ایجاد می کند.

انسان مؤمن باید وظیفه اجتماعی خودش را تشخیص دهد. وظیفه اجتماعی ما در هر لحظه ای مهم ترین کاری است که ممکن است در آن لحظه انجام دهیم. اگر انسان مخیر باشد بین پنج کار، در بین این پنج کار باید آن مؤثرترین و حیاتی ترین و کلیدی ترین را انتخاب کند. و این احتیاج به شناخت موضوعات خارجی و حوادث خارجی دارد.

شناخت زمان مناسب برای اقدام؛ این هم جزو مؤلفه های بصیرت است. شناخت وظیفه لحظه. گاهی وقت ها هست که یک چیزی از زمانش که بگذرد دیگر سرد می­شود و به درد نمی خورد. باید در لحظه مناسب انجام بگیرد.

مثالی که مقام معظم رهبری در یکی از فرمایشاتشان فرمودند این است که: آن کسی که در یک کارخانه جلوی یک نوار نقّاره کار می کند، روی آن نوار نقاره وقتی آن کالای صنعتی پیش رویش قرار می گیرد، در همان لحظه باید کاری صورت دهد. اما اگر آن لحظه بگذرد و بخواهد در لحظه دوم کاری کند، به درد نمی خورد. دیگر اولی از پیش رویش به صورت ناقص رفت. کار ناقص شد. انسان باید در لحظه اقدام مناسب انجام دهد. برای این که در لحظه اقدام مناسب را انجام دهد، باید خیلی صحنه را خوب بشناسد. این جزو وظایف ماست. تلاش کنیم برای شناخت صحنه اجتماعی. برای شناخت موضوعات. برای شناخت رخدادها. این را خوب تشخیص بدهیم.

شما ملاحظه کنید هفتاد و دو نفر از اصحاب امام حسین (ع) در کربلا شهید شدند و یک حماسه بزرگ تاریخی پدید آوردند. اندکی بعد، توّابین هم تقریباً در همان منطقه قیام کردند و همه شان شهید شدند خون سرخشان به زمین ریخت، اما این کجا و آن کجا. تأثیری که آن اقدام به موقع و در لحظه اصحاب امام حسین (ع) در تاریخ گذاشت، با این که توّابین به نوعی خونشان اثر نکرد. حالا نمی خواهم بگویم هدر رفت، ولی اثر نکرد. اقدام وقتی سریع و در جای خودش نباشد، دیگر اثر نمی کند. به جا و به موقع و در لحظه مناسب باید اقدام صورت گیرد. و شناخت آن لحظه مناسب، بصیرت می خواهد.

یا مثلاً این که انسانی یک نگاه از بالای کلان به صحنه داشته باشد، خورد نشود در جزئیات، یک نگاه از بالا داشته باشد به کلّ حوادثی که دارد در کل جهان در تاریخ اتفاق می افتد. وقتی این جوری نگاه کند، باز موضع گیری ببینید چقدر فرق می کند. کسانی هستند که به اسم امیرالمؤمنین (ع) و به اسم دفاع از ولایت دارند تفرقه در اجتماع مسلمین پدید می آورند و جمع مسلمانان را متشتت می کنند. یعنی قدرت جامعه اسلامی را دارند می­گیرند. به حسب ظاهر پیش خودشان گمان می کنند که ما داریم دفاع از امیرالمؤمنین می کنیم، ولی با از بین بردن وحدت، بیش از این که شیعه را تقویت کنند، دارند تضعیفش می کنند. بیش از این که مکتب تشیّع را در عالم سربلند می کنند، دارند سرافکنده و سر به زیر می کنند. این ها جبهه را تشخیص ندادند، دشمن را تشخیص ندادند. هر چقدر اخلاص و خیرخواهی و انگیزه الهی و دلسوزی وجود داشته باشد، وقتی که این فهم درست وجود نداشته باشد، آسیبش به دین بیشتر از بهره و سودش است. و این مسلمانی نیست که ما با نادانی خودمان لطمه به دین بزنیم.

خودسازی اسلامی باید نهایتاً منتهی به نصرت خدا و دین خدا شود. یعنی ما باید طوری خودمان را ساخته باشیم و به گونه ای تهذیب نفس کنیم که این تهذیب نفس بالمعال نتیجه اش این بشود که ما دین خدا را یاری کنیم. اگر قرار باشد خودسازی ما منتهی بشود به این که دین خدا تضعیف شود و دشمن خدا خوشحال شود، این چه جور خودسازی است؟!

پس بنابراین ما وظیفه شرعی شناخت داریم. جزو تکالیف عملی ما، اقدامات علمی و شناختی و معرفتی است. ما مکلف هستیم برویم سنگر را بشناسیم، برویم پدیده های اجتماعی و موضوعات اجتماعی را بشناسیم. به گونه­ای عمل کنیم به عنوان یک انسان مؤمن که فعالیت های اجتماعی ما به نفع دین و نصرت دین تمام شود. نه این که دشمن را شاد کند، یا نه این که آلت دست شیاطین شویم و فریب بخوریم و از ما سوء­استفاده شود.

فرمودند: « کُن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهرٌ فیُرکب و لا ضرعٌ فیُحلب» یعنی طوری در فتنه ها عمل کنید که دشمنان نتوانند از شما سوء استفاده کنند. « ابن اللبون» آن بچه شتری است که هنوز بالغ نشده، نه شیر می دهد و نه سواری می دهد. نه کسی می تواند بدوشدش و نه می شود سوارش شد. در فتنه های اجتماعی انسان انقدر باید هوشمندانه عمل کند که کسی از او سوء استفاده نکند و وجودش پُلی برای شیاطین نشود. وجودش تقویت جبهه کفر نشود.

ابوموسی اشعری به حسب ظاهر به حسب ظاهر خیلی آدم معنوی بود. اهل عبادت و نماز و مسجد و اشک و آه و سوز و سجده و قرآن و این ها بود. ولی همین آدم مقدّس، یا به تعبیر دقیق تر باید بگوییم خرمقدّس! به حسب ظاهر دین ورزی می کند ولی نهایتاً می بینیم وجودش باب دندان معاویه است. وجودش چقدر مایه خرسندی و رضایت دستگاه بنی امیه است. چقدر مایه خاری و ذلت و حقارت مکتب امیرالمؤمنین است.

این رقم خودسازی، خودسازی اسلامی نیست و به درد نمی خورد. این که نهایتاً گل به خودی بزند. این که نهایتاً جبهه حق را تضعیف کند. حالا هر چقدر عرفان و معنویت داشته باشد.

یک نکته خیلی مهم این است که: بعضی ها فکر می کنند معنویت چیز خوبی است. معنویت همه جا خوب نیست. همه جورش خوب نیست. عرفان و معنویت بر دو قسم است: خوب و بد. آن عرفان و معنویتی که به تضعیف جبهه اسلام بینجامد، آن عرفان و معنویتی که دشمن دین را شاد کند و باب دندان امثال معاویه و طواغیت و شیاطین و أبالسه باشد، آن معنویت قطعاً خوب نیست. انسان مؤمن موظف است که تمام وجود خودش را فدای دین کند. تمام وجود خودش را برای دین هزینه کند. « کونوا انصار الله» یاری دین خدا را به عهده بگیرد. یعنی لا اقل سیاهی لشکر بشود. آن انسانی که به حسب ظاهر، معنویت جمع کرده، فرض کنید چشم باطن برای خودش پدید آورده است، حالا می تواند کارهای خارق العاده انجام دهد و با غیب عالم مرتبط شده ولی نهایتاً وجودش دارد به نفع جبهه طاغوت تمام می شود، او قطعاً نمونه تراز معنویت اسلامی نیست. او ابوموسی اشعری است.

در حکایات آمده است که به ابوسعید ابوالخیر گفتند که فلانی بر روی آب راه می رود. گفت که سهل است، قوباغه هم روی آب راه می رود. گفتند این بنده خدا در هوا هم می تواند بر جاذبه زمین غلبه کند و به هوا بپرد. گفت زغن و مگس هم می توانند به هوا بپرند. گفتند در یک لحظه از شهری به شهر دیگر طیّ الارض می کند. گفت شیطان هم در یک نفز از مشرق عالم به مغرب عالم می رود. این ها که هنر نیست. عبارت خود سعید ابوالخیر این است که: « این چنین چیزها را چندان قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد، بخورد و بخسبد، بخرد و بفروشد و در بازار در میان خلق ستَد و داد کند و زن خواهد و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدای غافل نباشد».

یعنی آن معنویتی که صرف این که ما چشم ملکوتی پیدا کنیم به درد نمی خورد. این معنویت ما نهایتاً باید به نصرت دین خدا بینجامد. در فعالیت های اجتماعی انسان از یاد خدا غافل نباشد. « رجالٌ لا تُلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکر الله…» این داد و ستد و تجارت بیع ما، این فعالیت های روزمره نباید ما را از خدا غافل کند، و باید بنائمان بر این باشد که نصرت دین خدا کنیم ( کونوا انصار الله). بنائمان بر این باشد که کلّ وجودمان، سرمایه­های خودمان و دارایی­هایمان را در راه نصرت دین خدا به کار بگیریم.

فرمودند: « اللذین هم فی صلاتهم دائمون» دائم باید در حال نماز باشیم. دائم در نماز بودن به این معنا نیست که در کنج خلوتی در گوشه محراب بنشینیم و فقط سر به سجده بگذاریم و کار به کار اجتماع نداشته باشیم. منظور این نیست.

باز احتمالاً شنیدید که در روضه های امام کاظم (ع) در شهادتشان گفته می شود که وقتی ایشان باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر (ع) را هارون ملعون در سیاه چاله های خودش زندانی کرده بود در ظُلَم المطامیر (سیاه چاله ها) زندانی کرده بود، آن جا امام کاظم (ع) یک مناجاتی دارند و به خداوند عرضه می دارند که: « اللهم إنّی قد سألتک أن تفرقنی لعبادتک» خدایا من قبلاً از تو درخواست کرده بودم که مرا برای عبادت فارق کنی. یعنی یک فرصت خوبی به من بدهی که من بتوانم آن طوری که دوست می دارم عبادتت کنم. « اللهم فقد فعلتَ و لک الحمد» خدایا شکرت که این فرصت را برایم پدید آوردی.

یعنی آن موقعی که امام کاظم (ع) در بیرون زندان است و غل و زنجیر به دست و گردن مبارکش نیفتاده است، آن موقع فرصت و فراقت لازم را ندارد برای این که این گونه عبادت کند. وقتی گوشه سیاه چال هارونی غل و زنجیر به دست و گردن مبارک حضرت (ع) می أفتد، آن وقت حضرت (ع) فراغت پیدا می کند برای عبادت.

مسؤولیت های اجتماعی ما گاهی مانع می شود از این که ما آن رقم عبادت های فردی انجام دهیم. اصلاً الگوی انسان شیعه تراز، الگوی انسان مؤمن اسلام ناب، این نیست که برود بنشیند در گوشه محراب و صبح را تا شب و شب را تا صبح فقط عبادت کند. البته انسان مؤمن در سحرها حتماً استفاده می کند از زمان عبادت سحر، و حتماً راز و نیاز و خلوت شبانه با خداوند دارد. این شارژ وجودی ماست. این ظرفیت وجودی ما را برای حرکت­های اجتماعی بالا می برد. ولی فقط به این اکتفا کردن، شخصیت انسان را از توازن، تناسب و تعادل خارج می­کند. شخصیت تراز دین، امیرالمؤمنین (ع) است که شب ها عبادت می کند و روزها در میدان، مجاهدت و فعالیت می کند. شخصیت تراز دین، امام کاظم (ع) است که به خاطر انجام مسؤولیت های اجتماعی، تمام روز و شب خودش را به عبادت نمی گذراند، مگر آن موقعی که در سیاه چال هارون گرفتار شود و هیچ کار دیگری نتواند انجام دهد، که آن فراغت و فرصت برایش پیش آید.

به هر حال غرض بود که انسان مؤمن معنوی نباید ابوموسی اشعری بشود. که این همه قداست و این همه عبادت ازش سر بزند ولی فهم درستی از جبهه حق و باطل نداشته باشد. فهم درستی از جریان ولایت نداشته باشد. و نهایتاً می بینیم با این همه نماز و روزه و عرفان و معنویتی که داشته، این وجودش مضر به حال دین تمام شده است و آسیب هایی که به جبهه حق زده است،بیشتر از فایده اش بوده است. این به درد نمی خورد.

بنابراین در مقام تهذیب نفس و خودسازی، حتماً باید توجه کنیم که باید ما هم وظائف عملی خودمان را انجام دهیم و بر عهده بگیریم، و هم وظائف علمی خودمان را به خوبی متوجه باشیم، به صورتی که در شرائط فتنه، در شرائطی که گرد و غبار فتنه چهره حقیقت را پوشانده و مشتبه کرده است، ما بتوانیم راه درست را تشخیص بدهیم و در آن شرائط به گونه ای عمل کنیم که به سربلندی و سرافرازی و اعتلاء کلمة الله بینجامد، نه به تضعیف جبهه حق. انشاء الله.

از خداوند متعال درخواست می کنیم که توفیق صبر و بصر، توفیق حق و پایداری، بیداری و استقامت بر اعتقادات درست را به همه ما عنایت بفرماید. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 

ویدئوهای اخلاقی بیشتر در آپارات ندای تهذیب
درس های اخلاقی سایت معاونت تهذیب حوزه
مشاهده موارد بیشتر از فیلم های کامل دروس اخلاق

به تهذیب و بصیرت اجتماعی امتیاز دهید.
1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره
Loading...