بیماری وسواس و درمان آن

دریافت صوت

گزیده متنی بخشی از محتوای این درس اخلاق:

عرف و رفقای انسان خوب تشخیص می دهند که انسان وسواسی شده است یا نه. علاج وسواس، بی اعتنایی است. امام (ع) سراغ یک نفر از رفقا را گرفت، (در آن زمان هر کس سه روز غیبت می کرد احوالش را می پرسیدند که کجاست؟) گفتند: ایشان در منزل است و مشغول شستشو کردن! (وسواسی شده) حضرت فرمودند: چه کسی گفته است که او اینطور خودش را مشغول کند؟ خوراکش را چه کسی می دهد؟ خرجش را چه کسی می دهد؟ ثواب عبادتش مال کسی است که خرج او را می دهد. حضرت فرمودند به او بگویید: وقتی چیزی مثلًا – با یک بار شستن پاک می شود، چرا چند بار می شویی؟ بعد به او بگویید: چه کسی به او دستور داده که این کارها را بکند؟ وقتی از او پرسیدند، گفت: لعنت بر شیطان.

تنها راه علاج همین بی اعتنایی به  شک است و الا بدبخت خواهد شد. کثیر الشک هم به کسی می گویند که در یک نماز سه دفعه یا در سه نماز در یک موضوع سه دفعه شک بکند. چنین کسی کثیرالشک است و نباید به شکش اعتناء بکند تا مادامی که حالت عادی پیدا بکند..

یک شعری برایتان خواندم که

طی این مرحله بی همرهی خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی

انسان به سه چیز محتاج است و یکی از آنها به منزله غذاست که اگر به انسان نرسد، می­میرد و آن رفیق است. بعد از رفیق، انسان یک استاد هم می­خواهد.

 اگر ما می­دانستیم که رفیق خوب چه ارزشی دارد، ولو در تاریکی ها و ظلمات، به دنبالش می­گشتیم. «واطلب مؤاخاة الاتقیاء ولو فی ظلمات الارض».

حضرت درباره طلب علم هم فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصین».  دورترین نقطه ی عالم از طرف شرق چین بوده است. حضرت می فرماید که علم را طلب کنید، حتی اگر در چین باشد.

در روایت دیگری حضرت فرمود: اگر مردم ارزش علم را می دانستند، ولو اینکه در دریاها فرو روند و دست و بالشان خونی شود، آن را طلب می­کردند.

رفیق خوب و استاد بیدار

طلب کن دوستی با اهل تقوی را که رفیق خوب بسیار ارزشمند است. اگر من بخواهم راه کمال را سیر بکنم، اول باید یک خوب داشته باشم. «الرفیق ثم الطریق».  این رفیق مانند غذا برای انسان لازم است و بعد هم طریق و یک استاد بیدار.

رسول اکرم (ص) می فرماید: «اذا اراد الله بعبد خیراً کرهه مجالسة المعرضین عن ذکر الله عزوجل».  یعنی در اثر عشق به سیر به سوی خدا، پروردگار در او ملاکی قرار می دهد که اگر به یک شخصی برسد که صلاحیت رفاقت ندارد، در درونش نفرتی از او حاصل می شود و از او دوری می کند. این ملاک دوست یابی را چه کسی به او مرحمت کرده؟ پروردگار.

بعد از رفیق، انسان یک استاد هم می خواهد. «هلک من لیس له حکیمٌ یرشده».  آن کسی که دانشمندی ندارد که او را راهنمایی بکند، هلاک شده است. یا روح الله! با چه کسی همنشینی کنیم؟

حواریون به حضرت عیسی عرض کردندکه یاروح الله! با چه کسی همنشینی کنیم؟ «یاروح الله من نجالس؟».  حضرت عیسی (ع) فرمودند: با کسی که وقتی او را می بینید، به یاد خدا می افتید و وقتی سخن می گوید، بر علم شما افزوده می گردد. «من یذکرکم الله رؤیته و یزید فی علمکم منطقه». با کسی باید همنشین بود که صورتش انسان را به یاد خدا می اندازد، وقتی می خواهد صحبت بکند، اول فکر می کند، بعد صحبت می کند. «لسان العاقل وراء قلبه».

حرف مزخرف نمی زند، بد نمی گوید، خیلی متین، خیلی با ادب، با افراد جامعه، خیلی خوش برخورد است.

حضرت فرمود کسی که در برابر پروردگار کرنش بکند، پروردگار هم صلاحیت برخورد با افراد جامعه را به او مرحمت می کند. قانون معاشرت بسیار مشکل است.

یکمرتبه در قم مذاکره شد که چه علمی از همه علوم مشکل تر است؟ هر کس یک چیزی گفت … یکی هم گفت علم معاشرت، علم به اینکه انسان با افراد جامعه چگونه باید برخورد بکند.

کسی که علم جامعه شناسی می خواند باید تلاش کند تا جامعه را به وحدت کلمه برساند، نه اینکه باعث حصول تفرق بین افراد جامعه باشد..

پس باید با کسی همنشین شد که روی او شما را به یاد خدا بیاندازد و سخن گفتنش بر علم شما بیافزاید و عملش شما را به آخرت ترغیب و تشویق بکند. «یرغبکم فی الاخرة عمله».  نمازهایش را اول وقت می خواند، شما را نصیحت می کند.

هر دوستی که برای غیر خدا باشد، در روز قیامت دشمنی است، اما آن اشخاصی که رفاقتشان برای خداست، در دار دنیا یکدیگر را به اعمال صالحه دعوت کرده و برای هم دعا می کنند

«جلیس تستفید مه فالزمه». رفیقی که از او استفاده می برید را رها نکنید.  امیرمؤمنان (ع) فرمود: هر کس به من یک کلمه یاد بدهد، من بنده ی او می شوم!

«وجلیس تفیده فاکرمه». یک رفیقی هم هست که از شما استفاده می کند، او را هم اکرام کنید.

«و جلیس لاتفیده و لاتستفید منه فاهرب عنه».  اما از آن همنشینی که نه شما از او استفاده می بردید و نه او از شما استفاده می کند، فرار کنید! چرا؟! برای اینکه هیچ خاصیتی بر وجود چنین کسی مترتب نیست، نه فایده می دهد و نه فایده می گیرد، از چنین کسی باید فرار کرد.

این شعر از رهبر کبیر انقلاب است که:

در حلقه درویش ندیدیم صفایی/ در صومعه از او نشنیدیم ندایی

یک زمانی بنده به دستور آیت الله العظمی شاه آبادی (قدس سره) به خانقاه رفته بودم تا رفقای خودم را از آنجا نجات دهم. کتاب موعظه ی آنها هم کتاب” صالح علی شاه” بود.

در صومعه از او نشنیدیم ندایی/در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی

در جمع کتب هیچ حجابی ندریدیم/ در درس صحف راه نبردیم به جایی

آن حجاب هایی که روی قلب تمرکز پیدا کرده است، چطور برطرف می شود؟

نبی اکرم (ص) وقتی از مجلسی بلند می شدند، استغفار می کردند و می­فرمودند: «انه لیغان علی قلبی».

یعنی در اثر برخورد ایشان با امثال بنده، قلبشان در حجاب می رفت.

در جمع کتب هیچ حجابی ندریدیم/ در درس صحف راه نبردیم به جایی

در بتکده عمری به بطالت گذراندیم/ در جمع حریفان نه دوایی و نه دائی

و در بتکده بودن هم که معلوم است چه معنایی دارد.

در جرگه عشاق روم بلکه بیابم/ز گلشن دلدار نسیمی ردپایی

بروم و داخل در عشاق بشوم که حضرت فرمود: «افضل الناس من عشق العبادة».  برترین مردم کسی است که عاشق عبادت است. آیا معنای عاشق را می دانید؟ پروانه عاشق شمع است. بالش می سوزد، اما نمی فهمد. این معنای عشق است.پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید.

بنده به این موضوع فکر می کردم که آیا این کتاب لیلی و مجنون – که مرحوم نظامی دیوانی به این نام درست کرده است – برای بیان داستان لیلی ومجنون است؟ یا اینکه می خواهد به ما بفهماند که اگر بخواهید لیلی مقصود را در بر بگیرید و به هدفتان برسید، باید مجنون­وار در این راه حرکت کنید. هم بحث بنده به من گفت: یک شب آنقدر مشغول مطالعه شدم و شام خوردن را به تأخیر انداختم که یکدفعه صدای اذان صبح را شنیدم! این عاشق است. کارهای ما عاشقانه نیست، داداش جون! «افضل الناس من عشق العباده».

در جمع کتب هیچ حجابی ندریدم/ در درس صحف راه نبردیم بجایی

گر قصه عشق من و یارم بنگارند/ صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل

این شعر را پدر آقای صدر فرموده است، کسی که مرجعیت به او عرضه شد و او قبول نکرد. یعنی اگر قصه عشق من را با پروردگار و امام زمان (ع) بنویسند، لیلی و مجنون و تمام کثرات خواهند رفت.

مرحوم نراقی (قدس سره) یک شعر قشنگی در کتابش نوشته است که: «وکیف تری لیلی بعینٍ تری بها سواها»؛ یعنی چطور می خواهی لیلی را با چشمی که غیر او را دیده ای ببینی؟

از مجنون پرسیدند: حق با معاویه است یا با علی؟ گفت: حق با لیلی است! اصلًا او بجز لیلی کسی را نمی دید.

با اینهمه اشتغالات چطور می خواهی پروردگار را ببینی؟! آیا تو هم می توانی پروردگار عزیز را با چشمی که به دنبال پول و مقام و کثرات است، ببینی؟! وقتی هر چیز پست و بی ارزشی ذهنت را مشغول می کند، چطور می خواهی پروردگار را ببینی؟!

وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی و از غیر او اعراض کردی و خانه را به دست غاصب که شیطان و نفس است – ندادی، صاحب خانه در آن تجلی می­کند و تجلی غنی مطلق، غنای مطلق می­آورد. «قلب المومن حرم الله و حرام علی حرم الله.». قلب مؤمن حرم خداست و حرام است در حرم خدا غیر خدا وارد شود. شاعر هم می­گوید::

دادم به او من خانه را/ بر درگهش دربان شدم

 

سؤال کرد: یارسول الله! خدا کجاست؟ حضرت فرمودند: در دل خودت.

«لایسعنی ارضی ولاسمائی بل یسعنی قلب عبدی المومن».  یعنی آسمان و زمین جای من نیست، من در قلب بنده مؤمن هستم. اگر چه ذات پاکش لامکان است چو نیکو بنگری در دل نهان است.

یک کسی از بنده پرسید: آیا دلیل ساده ای بر وجود معاد هست؟ گفتم: دلیلش در خود توست، همینکه تمام غرایز ما را دنیا نمی تواند اشباع بکند و هر چه شما بخواهید، اینجا میسر نمی شود، دلیل بر این است که دنیای دیگری هست که خواسته های ما را اشباع کند.

دیروز یک کسی به بنده گفت که بهشت یکنواخت است! گفتم: بهشت یکنواخت نیست، چون مؤمن در این دنیا جلوی مشتهیات نفسش را می گیرد، ولی درآخرت هر چه بخواهد، برآورده می شود. بنده من! مطیع من باش، تا تو را مانند خودم قرار بدهم. پروردگار می فرماید: «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی».  یعنی بنده ی من! مرا اطاعت کن، تا تو را مانند خودم قرار بدهم. من وقتی اراده می­کنم، می گویم: «کن فیکون» و اراده­ام محقق می شود، تو را هم اینگونه قرار می­دهم..

آنچه در دنیاست، نمی تواند غرائز شما را اشباع کند، پس عقل می گوید که عالم دیگری در ورای این عالم هست که غرائز ما را اشباع کند و آنجا بهشت است. «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ العیون».  هر چه دلت بخواهد، مهیا می شود. مثلًا اگر اراده کنی تمام اهل بهشت را مهمان کنی، می­توانی. پس بنابراین اینجا محدودیت هست، ولی در دار جزا محدودیتی وجود ندارد. پروردگار می فرماید: «تفرغ لعبادتی املأ صدرک غنی». خودت را برای عبادت من فارغ کن، تا قلبت را پر از بی نیازی کنم. پول داری؟ بله، نان داری؟ بله، به چیزی احتیاج داری؟ نه..

خود صاحب خانه اداره امور را بر عهده می گیرد و مؤمن را به حال خود وا نمی­گذارد.

«ولا اکلک الی طلبک». اگر خواسته نابجایی داشته باشد، به او می‌فهماند که این خواسته تو به ضرر توست، موجب هلاکت توست. خود پروردگار در جمیع امور او تصرف می نماید. فقر و فاقه عبد به کلی از بین می رود و از دو عالم بی نیاز می شود. چشمش چشم خدا، دستش دست خدا و زبانش زبان خدا می شود. آن وقت است که دیگر چیزی غیر از خدا را مؤثر نمی داند.

 

پروردگار عزیز می فرماید: اگر حضرت یونس (ع) تسبیح خدا را نمی کرد، تا روز قیامت گرفتار زندان شکم ماهی بود. بنابراین به حکم عقل و فطرت اگر در مقابل موجود لایتناهی کرنش نکنید، همانطور که یونس در شکم ماهی زندانی شد، شما هم در زندان طبیعت تا آخر عمر خواهید ماند.

ما هم باید کرنش کنیم تا این یوسف کنعانی را از این چاه طبیعت نجات بدهیم

اگر چه ذات پاکش لا مکان است/ چو نیکویی بنگری در دل نهان است

نقش کردم رخ زیبای تو در خانه ی دل/ خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند

ویدئوهای اخلاقی بیشتر در آپارات ندای تهذیب
درس های اخلاقی سایت معاونت تهذیب حوزه
مشاهده موارد بیشتر از فیلم های کامل دروس اخلاق

به بیماری وسواس و درمان آن امتیاز دهید.
1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره
Loading...