کارگاه سبک زندگی اسلامی – استاد ابراهیم اخوی
- موضوع تربیت فرزند , تشکیل خانواده , همسرداری
- امتیاز
- دسته فیلم
- بازدید 2533بازدید
سبک زندگی اسلامی
استاد ابراهیم اخوی
والدین غائب
شما برای فرزندانتان چقدر وقت می گذارید؟ اگر پدری را به عنوان یک شغل به حساب آورید همان اندازه که برای مشاغل دیگر وقت می گذارید لازم است این را هم جدی بگیرید. خود را ارزیابی کنید، زمانی را که برای فرزندانتان گذاشته اید چقدر بوده است. آیا این زمان اشتراکی بوده یا برای هر کدام زمان جداگانه ای داشته اید. در آن وقتی که با هم داشتید چکار کرده اید؛ حرف زدید، خرید رفتید، نصیحت کردید، دوچرخه پسرتان را تعمیر کرده اید و… . اختصاص زمان به کودکان باعث می شود که اولاً خودمان حس والدگری مثبت در خود ایجاد کنیم زیرا اگر جای این مورد خالی باشد همه زحمتهای دیگر که برای معیشت و تأمین رفاه بچه ها می کشید زیر سؤال می رود. پس اولین احساس خوب برای خود ماست که من در نقش پدر یا مادر بودنم کم نگذاشتم و ثانیاً باعث می شود که به مرور ما یک پس انداز فکری و احساسی با بچه های خودمان ایجاد کنیم. خاطراتی که از کنار پدر و مادر بودن داریم برای ما ماندگار و تأثیرگذار است و باعث می شود خیلی اوقات همان آموزه هایی که در خاطرات خوب که از طریق بازی به دست آورده اند را به کار بگیرند و شاید هم بشوند قوانین اصلی زندگی ما.
بودن با بچه ها باعث می شود که ما الویت اولشان باشیم. باعث می شود که درخواست و دستور ما برایشان اهمیت پیدا کند. در نقطه مقابل اگر برای بچه هایمان وقت نگذاریم احساس می کنند برای ما مهم نیستند.
والدین غائب در مسائل تربیتی به پدر و مادرهایی گفته می شود که یا حضور فیزیکی ندارند یا هستند ولی حال و حوصله بچه ها را ندارند. والدین غائب به مرور، از ذهن و روان بچه ها حذف می شوند و بچه ها با یک احساس رها شدگی رو به رو می شوند که آزار دهنده است.
خوب است وقتهایی که برای فرزنداتان هزینه می کنید را یادداشت کنید و به خودتان نمره دهید؛ سعی شود کیفیت کار را بالا ببریم. زحمت بکشیم این شغل پدر و مادر بودن را بپذیریم و مناسب با آن، وقت بگذاریم. مهارتهای لازم را کسب کنیم و دنیای جذاب تری برای فرزندانمان از کنار والدین بودن بسازیم.
وفای به عهد
استاد اخوی
مجبور نیستیم به فرزندانمان پشت سر هم قول بدهیم ولی موظفیم اگر قولی دادیم عمل کنیم. زیرا فرزندانمان روی ما حساب باز می کنند روی قولهای ما هم حساب باز می کنند. تخلف از وعده هایمان باعث می شود که بچه ها به مرور حتی نسبت به آنچه که برایمان مهم هست هم احساس بدی پیدا کنند.
در روایتی از امام صادق علیه السلام تصریح شده که زمانی که به فرزندانتان قولی می دهید حتماً به آن عمل کنید. زیرا بچه ها تصورشان این است که شما روزیشان را می رسانید. وقتی به فرزندت قول می دهی که زمانی که از اداره برگشتی برایش کیک می خری، اگر خریدی مفهوم رازقیت را بچه باور می کند و هرچه بزرگتر می شود می تواند به خدا اعتماد بیشتری داشته باشد. (اگر به راحتی عدم خرید را برای بچه توجیه کنی او هم در مقابل فکر می کند به راحتی می توان این مفهوم را از دست داد و به راحتی بی اعتماد شد). ادامه حدیث بسیار هشدار دهنده است، می فرماید: اگر به وعده هایتان عمل نکنید باعث آزار فرزند می شوید. خداوند برای هیچ چیزی مانند ناراحتی زن و بچه اذیت نمی شود.
گمان نکنید که چون بچه ها ضعیفند و مال شما هستند هرجور که خواستید می توانید با آنها رفتار کنید و باعث ناراحتی آنها شوید. با رفتارهایی مانند خلف وعده باعث می شوید که آن رنجش به وجود آید و این رنجش مانع خیلی از
موفقیتهای شما خواهد بود.
یکبار دیگر تصریح می کنم، من مجبور نیستم به بچه ام خیلی قول دهم اما موظفم به قولی که داده ام عمل کنم. تا دیرتر نشده یک یادداشتی از قولهایی که به بچه ها داده ایم برداریم یک برنامه برای انجام قولهایمان داشته باشیم و از این به بعد پیش از اینکه قولی به بچه ها دهیم مقداری تأمل کنیم و ببینیم انجامش در توان ما هست یا خیر؛ اگر در توانمان نیست از قول دادن در آن مورد خودداری کنیم. این خیلی راحتتر است تا اینکه وعده ای دهیم و بعد خلف وعده کنیم.
وعده های تکراری، بیجا و پشت سر هم باعث می شود بچه ها دیگر آن حس خوب را از وعده ها نداشته باشند. مانند انسانی که تمام روزهای هفته را تعطیل است دیگر تعطیلی جمعه برایش معنا ندارد. پس درست به فرزندانمان قول دهیم تا سطح توقعشان با واقعیات هماهنگ شود.
بازی با کودکان
استاد اخوی
در آموزه های دینی بسیار تأکید شده که با بچه ها بازی کنید. هر کسی کودک دارد باید کودکی کند. بازی با بچه ها می تواند خیلی خلاقانه باشد؛ شما می توانید با ساده ترین امکانات داخل منزل با کودکان تخیل ایجاد کنید و دنیای زیباتری را در ذهنشان بسازید و بعد با همین ابزارهای ساده یک شادی را برایشان خلق کنید. در نسخه های دینی داریم که بزرگان حتی بازی حیوانات را با بچه ها داشتند مثلاً ادای شتر را در می آوردند تا بچه ها بر رویشان سوار شوند و راه روند. ما هم می توانیم به همین روش بازیهای مختلف با شکل و روش مختلف با بچه هایمان داشته باشیم و آنها را با خاطرات خوب بزرگ کنیم.
بازی با بچه ها این پیام را به بچه ها می رساند که تو برایم خیلی عزیز و مهمی و یکی از کارهای مهم زندگیم این است که این وقت را با تو بگذرانم و یکی از شادیهای زندگی من همین لحظه با تو بودن است.
بچه هایی که در کودکی خیلی بازی می کنند در بزرگسالی خیلی بردبار می شوند؛ این عین روایت امام کاظم علیه السلام است که فرمودند: کودکی و بازیگوشی بچه ها باعث می شود که در بزرگسالی تبدیل به انسانهای شایسته، بردبار و با شخصیت کامل شوند.
علت این است که از طریق بازی سازگاری با شرایط، مدیریت قدرت، جنبه باخت، با شخصیت بودن و… را یاد می گیرند. بازی می تواند از نظر روش و محتوا متنوع باشد و هم می توان به عنوان یک ابزار آموزشی از آن استفاده کرد.
در علم روانشناسی از بازی حتی به عنوان درمان مشکلات کودک استفاده می شود؛ مثلاً از طریق بازی می توان بر ترسهای کودک غلبه کرد یا یک تخیل مثبت ایجاد کرد و بچه ها را از حال بد به حال خوب عبور داد. پس از تکنیک بازی که در روایات بسیار بر آن تآکید شده غفلت نکنید. اگر با بچه ها بازی نداشته باشیم قطعاً بچه ها برای بازی به سراغ ابزارها و دنیای جدید می روند. بازی بچه ها با تلفن همراه یا کامپیوتر هیچگاه جایگزین بازی با پدر و مادر نمی شود. حتی بازی بچه ها با همسالان هم جای بازی با والدین را نمی گیرد زیرا این رابطه یک رابطه تعریف شده، خاص و تأثیرگذار است به همین دلیل پیشنهاد می کنم از همین امروز فکری به حال این نقص در تربیت و زندگی داشته باشیم.
زبان تربیت
استاد اخوی
زبان ما در تربیت هم می تواند به ستایش بچرخد هم به سرزنش، انتخابش با خود ماست. زمانی که از در سرزنش وارد می شویم بچه ها عقب نشینی می کنند و خلاف آنچه انتظار داریم ممکن است رفتار کنند. اما زمانی که از در تمجید و ستایش وارد می شویم احساس خوب بودن و افزایش عزت نفس کودک را به کودک می دهیم و انتظار رفتار خوب و مناسب از کودک می شود داشت.
در روایت است که اگر دیگران را تحقیر کنید و او احساس کرد انسان بدی است، ممکن است هر بلایی سر شما بیاورد. کلمه “دیگران” را بردارید و فرزندان را جایش بگذارید؛ اگر فرزندان را با پیامهای منفی و سرزنشهای پی در پی تحقیر کنید و به او این پیغام را برسانید که تو اذیت می کنی یا آن فرزندی که من می خواهم نیستی، با این کار به او انتقال می دهیم که من دیگر از تو انتظار خوب بودن ندارم و به این خاطر آن فرزند به خود مجوز هر کار بدی را می دهد.
پیشنهاد می کنم برای اینکه خوبیهای بچه را بدانید و بشمارید آنها را یادداشت کنید یا در ذهنتان به آن خوبیها توجه کنید. دوربین ذهن را بچرخانید به سمت کارهای خوب بچه ها، هرچند اگر این کارهای خوب برای شما معمولی و ساده هست و کمتر از انتظار شماست. به هیچ وجه در این زمینه ذهنتان را به سمت مقایسه نچرخانید. هر فرزندی نسخه ی منحصر به فرد خودش هست حتی فرزندان داخل یک خانه هم شبیه هم نیستند. (از قدیم گفته اند انگشتان یک دست شبیه هم نیستند) پس توجه به تفاوتهای فردی در بین کودکان بسیار مهم است.
سرزنش کردن بر اساس آنچه در روایات آمده باعث کینه ای شدن و لجبازی بچه ها می شود. اما سرزنش کم، به جا و همراه با گذشت و احترام به بچه ها باعث می شود که تلنگر دریافت کنند و باعث می شود که به اشتباه خود پی ببرند. پس بهتر است با یک جمله کوتاه و گذرا (فاطمه خانم من از شما انتظار چنین کاری را نداشتم) به او تلنگر بزنید. این جمله کوتاه سرزنشی یعنی اینکه تو فرصت داری برای جبران.
انجام این کار برای والدین سخت نیست فقط باید از همین الان خود را متقاعد کنیم و در ذهنمان تمرین کنیم.
آموزش والدین
استاد اخوی
یک خانواده موفقی را می شناسم که راز موفقیتشان این است که هر که هر چه از مهارت و دانش بلد هست را به بقیه یاد می دهد. این تکنیک خوبی است، خود ما هم خیلی چیزها بلدیم از قرآن و مسائل دینی گرفته تا مهارتهای زندگی. فکر می کنیم که چون خانواده در معرض دریافت اطلاعات از رسانه ها هستند دیگر نیاز به گفتگوهایی از این دست ندارند که این کاملاً اشتباه است زیرا در انتقال پیام از رسانه هیچ روحی حاکم نیست لذا افراد در دریافت از رسانه بیشتر تماشاچی هستند تا یادگیرنده! اما وقتی خودمان در گفتگوی دونفره قرار می گیریم یک روحی حاکم است یک تأثیر مشخصی درش وجود دارد.
از طریق گفتگو یا جلسات خانوادگی، می توانیم خیلی از مسائل را حل کنیم و همدلی ایجاد کنیم. گفتگوها را جدی بگیریم ممکن است چیزهایی که ما بلدیم برای کودکمان خیلی جذاب باشد. مثلاً یک موس کامپیوتر را در دست بگیرید و کلیک راست و چپ را به کودکتان آموزش دهید. برای شما شاید یک امر ساده باشد ولی برای کودک شما از طریق همین آموزش ساده در خودش احساس یک مهارت جدید می کند. یا مثلاً به دخترتان نحوه کادو پیچ کردن را آموزش دهید برای شما یک کار ساده و پیش پا افتادست اما کودک شما در مقایسه با هم سالان خودش احساس می کند یک مهارت به مهارتهایش اضافه شده است خصوصاً زمانی که از شما این مهارتها را یاد بگیرد، این پیام را برایش دارد که من هرآنچه که بلدم از پدر و مادرم یاد گرفته ام.
در گذشته حتی فرزندان ما شغل و حرفه شان را از پدرانشان می آموختند. دختران ما تمام هنر خانه داری را از مادر می آموختند اما امروزه در وارونگی که در تربیت رخ داده به دلیل سر و کار داشتن با دنیای نو و فناوریهای نو، فرزندان احساس می کنند که خودشان مربی والدین هستند (وارونگی در عرصه تربیت).
فرزند اگر احساس کند که از پدر و مادر خیلی از مهارتها را می تواند یاد بگیرد ابهت پدرانه و مادرانه بهتر در ذهنش شکل می گیرد تا آن وقتی که احساس کند خودش مربی والدینش شده در فضاهای مختلف! این را می توان تبدیل به یک برنامه یا تکنیک کرد؛ شما چه کاری بلدی که می توانید به فرزندانتان در سنین مختلف آموزش دهید. حتی در روایات مختلف هست که به هفت سال سوم که می رسند یک نوجوان نیاز به این دارد که با همراه شدن با شما یکسری مهارتهای اجتماعیش را توسعه دهد مثلاً نحوه خرید کردن یا نحوه معاشرت و کنار آمدن با مسائل اجتماعی و… .
ایجاد انگیزه درونی
استاد اخوی
ایجاد انگیزه در بچه ها هم می تواند درونی باشد هم بیرونی. یعنی پسر و دختر دبستانی شما زمانی که عاشق یادگیری هست نیاز نیست که یک جایزه بیرونی برایش در نظر بگیری؛ نگذاریم انگیزه های درونی تبدیل به انگیزه های بیرونی شود. همچنین انگیزه ها را با وعده های بی جا و تصور یک آینده بدون تلاش، برای بچه ها خراب نکنیم. یک پدر و مادری از سر خیرخواهی و وظیفه والدگری به بچه ها خصوصاً نوجوانها وعده هایی می دهند که تمام انگیزه ها را درش از بین می برد مثل اینکه به او قول دهیم تمام آینده ات با من، هجده سالت که شد ماشینت را تهیه می کنم هر وقت تشکیل خانواده دادی من برایت همه چیز تهیه می کنم و… با این کار احساس نیاز را در بچه ها را خاموش می کنیم در نتیجه انگیزه ی بچه را خاموش کرده ایم و ذهن و هوش بچه در این مسیر کور می شود.
هیچ پدر و مادری نیست که برای آینده بچه هایش نقشه نداشته باشد اما والدین هوشمند کسانی هستند که نقشه را به بچه ها لو نمی دهند. کمکها را به مرور بر اساس مسیری که بچه ها در پیش گرفته اند به آنها می رسانند.
والدینی که می خواهند بچه ها در یک راحتی قرار بگیرند مطمئناً با این تخریب انگیزه، آن نتیجه رقم نمی خورد. تجربه های زیادی وجود دارد که با عنوان اینکه من می خواهم خیال فرزندم را از آینده جمع کنم وعده هایی داده اند و حتی کار مالی اضافه تری کرده اند ولی نتایجی که گرفته اند بی فایده بوده مثل فرزند لاابالی یا معتاد، جوانی که نه پی درس رفته نه کار، به دلیل اینکه هرآنچه می خواسته خانواده برایش فراهم کرده است.
این احساس را در بچه ها به وجود نیاوریم که قرار است ما تلاش کنیم و زحمت بکشیم حتی در مسؤلیت بخشی از همان خرد سالی تلاش و پویایی را درشان ایجاد کنید. این جمله را در ذهنتان داشته باشید که اگر بند کفش بچه پنج ساله را بستی، خود را آماده کن که قرضهایش را در سی سالگی پرداخت کنی. معنایش این است اگر قرار باشد همه کارهای فرزندم را برای همیشه انجام دهم دیگر قرار نیست فرزندم هیچ نبوغ و خلاقیت و پویایی از خودش نشان دهد.
دعا برای فرزندان
استاد اخوی
در روایت است که دعای پدر و مادر برای فرزندان مثل آب برای کشاورزی است. این روایت حامل پیامهای بسیاری است؛ همانطور که کشاورز وقتی زمین را فراهم می کند بذرافشانی می کند و بسیاری از مقدمات را می چیند اما تا وقتی که باران و آب به این زمین نرسد هیچ محصولی دریافت نخواهد کرد، فرزند هم بدون دعای والدین ثمر نخواهد داد.
تکنیک دعا برای فرزندان تکنیکی است که بارها و بارها در قرآن شاهد آن هستیم. انبیاء بزرگ برای فرزندانشان دعا می کردند، یاری خواهی از خداوند هم جزو همین دعا کردنهاست. شاید فرزندان ما با رفتارهایشان کاری کنند که خودشان را از دعا بیشتر ما محروم کنند ولی وظیفه دعا کردن ما سرجایش باقی است. ممکن است شما همه تلاشهای لازم را برای موفقیت بچه هایتان داشته باشید ولی چون این روح معنوی خواستن از خدا و عاقبت به خیری خواستن در زندگیمان کمرنگ است آن تلاشهای ما بی نتیجه می ماند.
دعا کردن برای فرزند هیچ آداب و رسمی نمی خواهد بلکه همین که در دل هم دعا کنید کافی است. البته دعا کردن همه تربیت نیست من نمی توانم بگویم که چون دعا کردم پس نیاز به رفتارها و اقدامات بعدی نیست. در روایت است که کسی که دعا می کند ولی بعدش اقدام و تلاشی نمی کند مانند تیراندازی می ماند که به میدان تیر رفته ولی با خودش تیری نبرده است! طبیعتاً نتیجه ای نخواهد گرفت.
ما از خداوند توفیق می خواهیم که پدری و مادری را به نحو احسنت انجام دهیم از خداوند می خواهیم که برای فرزندانمان زمینه رشد معنوی و مادی را فراهم کند، خیر دنیا و آخرت را نصیبشان کند، زمینه هایی را در مسیر زندگی بچه هایمان قرار دهد تا بتوانند به آن سعادت و شایستگی مورد نظر برسند خصوصاً از خداوند می خواهیم که بچه های ما به گونه ای رشد کنند که نور چشم ما باشند؛ ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا….
امروز هر که پسر و دختر خوبی دارد که به آن افتخار می کند واقعاً این فرزتد برای او نور چشمی است ثروتی از این بالاتر نیست. خیلی از ماها شاید موقعیت شغلی و مالی خوبی داریم اما همیشه غبطه خانواده هایی را می خوریم که با کمترین امکانات بهترین فرزندان را تربیت کرده اند.
این مسیر بدون مدد الهی ممکن نیست پس از دعا برای فرزندان غافل نشویم.
الگوسازی برای فرزندان
استاد اخوی
ما چه بخواهیم چه نخواهیم الگوی بچه هایمان هستیم. هر چه الگوها موفقتر، قابل دسترسی تر و دریافت شدنی تر باشند بچه ها موفقتر هستند. این رابطه در دنیای روانشناسی با بررسیهای فراوان به آمده است. پدر و مادرهای موفق وقتی رفتارهای خوبی دارند و بچه ها از طریق بودن در کنارشان این رفتارهای موفق را تکرار کنند در نتیجه این بچه ها هم موفق خواهند بود.
پدر و مادرهایی که خود موفق هستند ولی نمی توانند در خانه الگوی خوبی برای بچه ها باشند از این نتایج مثبت محرومند. بچه های با والدین موفق ولی غیر قابل دسترسی ممکن است در آینده شخصیتهای نمایشی پیدا کنند یعنی وانمود خوب داشته باشند ولی خوب نباشند. به این خاطر الگو بودن به ما می گوید که هم روی خودمان کار کنیم و هم نحوه آموزش دادن این الگو را به بچه ها با رفتارهای خوب، کوچک سازی و هماهنگ سازی رفتارها، انتقال دهیم.
شما می توانید از طریق یک همکاری ساده در منزل این همکاری را به بچه ها آموزش دهید. یک پدر با اینکه از سر کار برگشته یا خسته هست ولی با پهن کردن سفره یا جمع کردن آن، مشارکت می کند و به همه بچه ها یاد می دهد که همکاری در خانه یک فرهنگ است. اگر این موضوع را می خواستید با زبان به بچه ها آموزش دهید تأثیرش خیلی کم بود اما الان تأثیرش چند برابر است.
در روایتی از امیرالمؤمنین هست که می فرمایند: کسی که الگوی دیگران است پیش از تربیت دیگران باید به تربیت خودش مشغول باشد. در روانشناسی اجتماعی تصریح شده است که ما چیزهایی که از دیگران یاد می گیریم عمدتاً از کسانی یاد می گیریم که به هیچ وجه قصد یاد یادن به ما را نداشتند اما چون رفتار رفتار جالبی بوده دوست داشتیم مانند آنها شویم. همانگونه که در نسخه های دینی هم به آن تصریح شده است که با رفتارهایتان دیگران را به کارهای خوب دعوت کنید.
یک رفتار خوب، یک سکوت به جا، یک ترک مشاجره و… به بچه ها آموزش می دهند که چگونه باشند. در مقابل، اشتباهات تکراری باعث می شود بچه ها با یک الگوی معیوب رو به رو شوند. الگوی معیوب مانند نقشی است که ما بر روی سنگ می زنیم هیچگاه از بین نمی رود، در روانشناسی تحت عنوان پیروی از الگوهای کهن از آن یاد می شود.
شما می دانید که هیچگاه نباید کودک را تنبیه بدنی کنید اما در ذهنتان الگوهایی از مدلی که تربیت شده اید هست که ناخواسته گاهی فعال می شوند و شما ناخواسته تبدیل می شوید به پدر تنبیه گر؛ به این خاطر خیلی لازم است که مراقب باشیم و برای خودمان وقت بگذاریم ببینیم اشکالات تکراری ما کجاست تا مانع تکرار آن شویم.
مجادله و جر و بحث با فرزندان
استاد اخوی
در روایت بسیار بیان شده است که بگو مگو را رها کنید هرچند حق با شما باشد. زمانی که شما با فرزندانتان جر و بحث می کنید چند پیام منفی را از این طریق به او مخابره می کنید؛ اینکه من مثل خودت ضعیفم، هیچ روشی غیر از بگو مگو بلد نیستم، تو توانستی من را به یک هیجان خشم وادار کنی پس تو یک فرد قدرتمندی هستی! همه اینها باعث می شوند که شکوه والدگری در ما کمتر و کمتر شود.
چرا ما دست از مشاجره نمی کشیم؟ چون تفاوت کم آوردن با کوتاه آمدن را برای خودمان تعریف نکرده ایم. کم آوردن یک نقص است اما کوتاه آمدن یک مهارت و یک قدرت است. هر چه ما بر خودمان مسلطتر باشیم به جا می توانیم کوتاه بیاییم. مجادله کردن، کم آوردن است نه کوتاه آمدن. زمانی که من بتوانیم اینها را رها کنم در اصل کوتاه امده ام.
در روایات متعددی تصریح شده است که کسی که مشاجره می کند خودش را برای شنیدن حرفهای بد آماده کند حتی از زبان کودک. زمانی که سر به سر کودک می گذارید و حالش را بد می کنید او هم ممکن است حرفهایی را به زبان آورد که هیچگاه انتظارش را ندارید.
در روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام تصریح شده که: اگر ما کاری کنیم که فرزندمان بر ما جسور شود در واقع داریم زمینه تربیت بد را برایشان فراهم می کنیم. همین کودکی که الان به خود اجازه جر و بحث با شما را می دهد در آینده ممکن است جوانی شود که در زمینه های دیگر طغیان کند و با شما در جهات مختلف مخالفتهای بدی داشته باشد. خود ما جرقه ی این جسارتها را با جر و بحث کردن، فراهم نکنیم. از طریق کنترل بر خودمان می توانیم مانع بروز این ناهنجاریها در آینده شویم.
این خودداریها شدنی است فقط لازم است تکنیک سکوت را هنگام خشم تمرین کنیم. در روایات هم تصریح شده هنگامی که خشمگین هستید جای تربیت کردن نیست. فردی که خشمگین است یعنی بر خود مسلط نیست چگونه ممکن است این فرد، شخص مقابلش را دعوت به خویشتن داری کند! همه این آموزه های دینی مانند دارو می ماند، نیاز است که ببینیم و تبدیلش کنیم به مهارت و بعد اجرایش کنیم تا نتایج آن را در زندگی ببینیم.
ما خاطرات خوبی از ابهت و شکوه پدر مادرهایمان در ذهنمان هست و عمده آنها برای زمانی است که انتظار داشتیم ما را به خاطر یک اشتباه تنبیه کنند ولی توانستند بر خودشان مسلط باشند. همه این خاطرات خوب بخشی از شکلگیری شخصیت فرزندان ماست.
ایجاد خودمهارگری در فرزند
استاد اخوی
آنهایی که در آینده پژوهی هستند می گویند دنیایی که پیش روی فرزندان ماست یک دنیای پر از کشاننده ها و وسوسه هاست، برای اینکه بتوانند حریف این وسوسه ها شوند نیاز به یادگیری خودمهارت گری هستند؛ یعنی از همان کودکی آرام آرام خود کنترلگری و تسلط بر خود (خویشتن داری) را آموزش ببینند.
برای ایجاد این مهارت لازم است که تمرینهایی داشته باشند؛ فرض کنید شما یک کیکی را پخته اید و می گویید کیک را می گذارم تا خنک شود و کسی حق ندارد به آن دست بزند اگر بچه ای نتوانست خود را کنترل کند و بخشی از این کیک را برداشت شما باید کودک را با پیامد این کارش رو به رو کنید. مثلاً سهمش را از کیک کم کنید یا تا چند دقیقه با او سرسنگین هستید و تحویلش نمی گیرید.
یک راهش این است که ما به بچه ها آموزش دهیم مفهوم صبر را تمرین کنند. راه دیگر اینکه تأخیر در خواسته هایشان را یاد بگیرند. (مفهوم روزه کله گنجشکی یکی از بهترین تکنیکهای خودمهارگری است). خودمهارگری هرچه سن کودک جلوتر می رود کاملتر می شود تا جایی که می رسد به مهارتی به نام تقوا. تقوا بالاترین دست آورد در تربیت دینی است؛ یعنی فرد بر خلوت خود مسلط است یعنی به یک خودپایی نزدیک شده است.
اگر این باور را داشته باشیم که فرزندان ما در جامعه ای دارند بزرگ می شوند که پر از تفاوتها، تضادها، پر از کشاننده های متضاد با آموزهای خانه است. این شدنی است به شرط اینکه هرآنچه که بچه ها می خواهند را از همین الان، فوراً در اختیارشان نگذاریم.
کمکشان کنیم بر خودشان مسلط باشند خشمشان را کنترل کنند در موقعیت دعوا بین خواهر برادرهایشان خویشتن دار باشند. این خویشتن داری به بچه ها یاد می دهد تا در آینده بتوانند انسانهای موفق تری باشند.
وجود قانون در خانه
استاد اخوی
آیا در منزل شما قانون وجود دارد؟ مثلاً بچه ها می دانند تا چه زمانی می توانند از تلوزیون استفاده کنند. اگر بر سر تلوزیون دعوایشان شد نسخه شما برای حل دعوا چیست؟ بچه ها تا زیر 12 سال به خاطر خصلت “دیگرپیروی” به خوبی قانون پذیرند به شرطی که قانونهایی که برایشان بیان می کنیم مثبت تعریف شوند نه با عنوان تهدید، شفاف و آسان باشند، قابل اجرا باشند. بدانند قانون جدی و بایدی است نه اینکه با خواهش ما دنبال انجام آن باشند.
وجود قانون در منزل با همین استانداردها باعث می شود که بچه ها دردسرهای رفتاری کمتری داشته باشند و حساب بردی منطقی از والدین داشته باشند. باعث حذف امر و نهی اضافی والدین می شود (زیرا امر و نهی زیادی باعث کم شدن عظمت شما پیش فرزندان و کم اهمیت شدن فرامین شما می شود). مثلاً به جای اینکه سر استفاده کانالهای تلوزیون با بچه ها بحث کنید بهتر است از قبل تعریف کنید که هر کدامشان چقدر می توانند از تلوزیون استفاده کنند و اگر بر سر کانال تلوزیون با هم دعوا کنند پیامد این دعوا چه خواهد بود.
داشتن قانون در منزل می تواند از ساده ترین مسائل شروع شود؛ مثلاً از تقسیم کار شروع شود تا اینکه چه کلماتی را بچه ها نباید در خانه به زبان آورند. در حیطه های مختلف می توانید قانون بگذارید. خداوند با ما پنج جور قانونگذاری دارد؛ یکسری از کارها را به هیچ وجه اجازه نداده است، یکسری را باید انجام دهی، بعضی بهتر است انجام دهی و بعضی بهتر است انجام ندهی، بعضی هم به اختیار خودمان گذاشته است. ما هم می توانیم در مدل تربیت فرزندان از همین مدل استفاده کنیم. نگران این موضوع نباشید بچه ها از قانونهای خوب لذت می برند و از بی قانونی اذیت می شوند. قانونهای خوب به مراتب بهتر از سرزنشهایی است که به خاطر رعایت نکردن خیلی از مسائل در خانه پیش می آید.
همین الان دست به کار شوید؛ قانونهایی که در منزل گذاشته اید آیا ثابت هستند یا مرتب درحال عوض شدن هستند؟ یک سر و سامانی به این قانونها بدهیم و بچه ها را به یک آرامش بیشتر نزدیک کنیم.
بینش الهی نسبت به فرزندان
استاد اخوی
آیا تربیت فرزند الویت شماست یا خیر؟
استاد اخوی
اگر یکی از شما بپرسد شماتربیت فرزندانتان را چقدر جدی گرفته اید و چقدر برایتان اهمیت دارد همه ما به صورت پیش فرض می گوییم خیلی زیاد. ای نیک باور است که ما بچه ها را نمی توانیم رها کنیم و نسبت به تربیت آنها بی اعتنا باشیم. در کنار تأمین جسمی و مادی و رفاهیشان، نیاز داریم یک اخلاق زیبا و یک منش درست به بچه ها آموزش دهیم تا بتوانند از آنچه که برایشان فراهم کردیم در مسیر رشد و بالندگی و تعالی معنوی و اخلاقی استفاده کنند.
این موضوع یک کلیشه هست که همه ما اعتقاد داریم فرزندمان را خوب تربیت می کنیم اما ببینیم نشانه های آن چیست:
والدینی که تربیت فرزند را جدی گرفته اند قطعاً مسائل تربیتی برایشان مهمتر از هر مسأله دیگری خواهد بود یعنی الویت را به تربیت می دهند. حتی اگر لازم باشد یک روز مرخصی کاری می گیرند تا به روحیه فرزندشان برسند حتماً این کار را انجام می دهند. یا مثلاً در اوج خستگیهایتان فرزند شما احتیاج به گفتگو با شما داشته باشد چون تربیت برایتان الویت دارد از راحتی خودتان می زنید تا به گفتگوی با فرزند وقتی اختصاص دهید.
کسانی که تربیت فرزند برایشان الویت است برای تربیت هدف دارند. دیدگاه وسیعی نسبت به بچه هایشان در ذهنشان تعریف کرده اند و خود را آماده کرده اند تا قدم به قدم با فرزندانشان تا آن قله ی تربیتی پیش روند. اگر کسی هدف داشت سختیهای مسیر تربیت برایش گوارا می شود. ما انسانها وقتی با چرایی یک مسأله کنار بیاییم حتماً با چگونگیش هم کنار خواهیم آمد.
سختی کار زمانی است که گمان کنیم تربیت الویت اول نیست. آن زمانی که به تربیت الویت دادیم آن وقت مسیر برایمان هموار می شود.
نقش مادرها در فرزند پروری
استاد اخوی
یک مادر در دنیای فرزندانش یک جایگاه ویژه ای دارد. در شکلگیری شخصیت فرزندان، مادر به عنوان فردی که منبع آرامش است و تأمین کننده نیازهای احساسی و عاطفی بچه ها هستند مهارتهای زیادی را می توانند به صورت جزئی در بچه ها ایجاد کنند و به عنوان کسی هستند که سیستم خانواده را به صورت یکپارچه و هماهنگ در بیاورند.
مادرها استعدادیاب های فوق العاده ای هستند. یک مادر تشخیصهایی که روی فرزند می گذارد معمولاً درست از آب در می آید. عیوبی که در فرزندان هست را به خوبی می توانند کشف کنند. مادرها پرورش دهنده هستند. زمانی که استعداد فرزند را کشف کردند می توانند آن را تبدیل به شکوفایی کنند و گام به گام از همراهی با خردسال، از او یک نوجوان شایسته بسازند.
مادرها جایگاهشان در زندگی بسیار محکم و اساسی و تأثیرگذار است لذا نقش مادری در شکلگیری شخصیت فرزند به همین نسبت خیلی پررنگ و قابل توجه است. کم کاری در این نقش می تواند بچه ها را از لحاظ روحی و عاطفی دچار مشکل کند و هم از جهت انگیزه داشتن برای خودسازی.
امیدوارم مادران این نقش را به حدی جدی بگیرند که بتوانند در کنار فرزندانشان هم از ایفای این نقش لذت برده و هم از شکوفا شدن فرزندان، مثل تبدیل یک بوته کوچک به یک درخت تنومند لذت ببرد. یک مادر، تأثیرگذاری بلند مدتی را در سیستم ذهنی و روانی فرزندان دارد که به هیچ وجه این نقش نباید دست کم گرفته شود. مادرانی که گرم و پویا و همراه با بچه ها هستند اینها فرزندان شادتری را تربیت می کنند.
نقش پدر در زندگی فرزندان
استاد اخوی
پدر در دنیای فرزندانش یک جایگاه تعریف شده ای دارد. پدر برای فرزندان مانند یک قله است. این قله هرقدر مرتفع تر و قابل دسترسی تر باشد انگیزش و توان بیشتری برای فرزندان ایجاد می کند. پدرها مثل یک نقشه راه هستند؛ موفقیتی که در زندگی به دست آورده اند را می توانند مانند یک راه به بچه ها هم نشان دهند. پدرها عزت نفس بچه ها را افزایش می دهند. پدر موفق در فرزندان احساس شایستگی تولید می کند. یک پدر زمانی که کنار فرزندانش هست برایشان احساس افتخار، اطمینان و آرامش را به همراه دارد.
پدرها به ازای هر زمانی که برای فرزندانشان می گذارند دارند پیام اینکه تو مهم هستی را به فرزند می رسانند. پدر در مسیر زندگی بچه ها خالق خودباوری، شایستگی، ارزشمند بودن برای بچه ها هستند.
بچه هایی که از نقش پدر محروم هستند به هر دلیلی، نمی توانند به خوبی به این موقعیتها دسترسی پیدا کنند. به همین دلیل خودم و شما را توصیه می کنم به اینکه بتوانیم در نقش پدریمان بهترین و با کیفیت ترین انرژی و زمان را اختصاص دهیم تا از فرزندانمان الگوهای شایسته ای برای جامعه تربیت کنیم و برای خدمت به جامعه اسلامی رشد دهیم.
بردباری فرزندان در رسیدن به لذتها
استاد اخوی
فرزندان ما در زمانه ای چشم باز کرده اند که معروف شده به عصر لذت و شتاب؛ یعنی انسانهای این زمانه می خواهند بالاترین لذت را از زندگی ببرند در سریعترین زمان ممکن و ترجیحاً با کمترین زحمت. با این فرمول ذهن خیلی از بچه ها شکل گرفته است. در نتیجه کارهای بازحمت اصلاً در فهرست انتخاب آنها قرار نمی گیرد. با تأخیر رسیدن به لذتها برایشان کار دشواری است. تحمل اینکه من صبر کنم تا یک لذت برتر را به دست آورم در قالب حسی و ذهنی فرزندان ما خیلی کم رنگ شده است.
شاید شما دوران کودکی خودتان را اگر مرور کنید می بینید برای خرید یک وسیله مورد علاقه تان شاید یک زمان طولانی را باید صبر می کردید و شرایط به گونه ای بوده که سطح توقع شما با واقعیات آن شرایط، هماهنگ می شده است.
این نگاه در ما هست که چون خودمان سختی هایی را در به دست آوردن چیزهای مورد علاقه مان متحمل شده ایم پس دیگر بچه های ما این سختیها را متحمل نشوند، در حالی که این نگاه می تواند تله تربیتی باشد به این معنا که وقتی من فرزندم را از هرآنچه که می خواهد برخوردار می کنم در سریعترین زمان ممکن و خودش هم هیچ مشارکتی در رسیدن به خواسته اش ندارد، به مرور انگیزه درش خاموش می شود به مرور به جایی می رسد که از همه طلبکار می شود به جایی می رسد که تحمل شکست و ناکامی درش به حداقل می رسد.
بچه ها در جایی که با تأمین فوری و حداکثری بزرگ می شوند خیلی سیستم روانی شکننده ای پیدا می کنند. به محض اینکه با یک بن بست در زندگیشان رو به رو شوند به جای مقاومت و شکست بن بست، ترجیح می دهند که یا آن مسیر را برگردند یا تسلیم شوند.
برای اینکه این اتفاق، مدیریت شود پیشنهاد می کنم بچه ها را در رسیدن به خواسته هایشان همراهی کنید و مشارکت دهید. می توانید از تمرینهای خیلی ساده استفاده کنید مثل یک مادر که قرار است غذای مورد علاقه فرزندش را در خانه درست کند بگوید به شرط اینکه در درست کردنش کمکم کنی من این کار را انجام می دهم. یا اگر خواستی چیزی را که قیمتش بالاست برایش بخری، نگویی که من پولش را کامل پرداخت می کنم بلکه بگویی که کمی باید صبر کنی (بسته به سن کودک زمان صبر کردن را مشخص کنید) تا بتوانم آن وسیله را برایت بخرم. صبر برای رسیدن به خواسته ها به کودک کمک می کند تا آن آسیب شتابزدگی برای رسیدن به لذتها مهار شود و فرزند ما بردبار رشد کند.
اختلاف نظر والدین در تربیت فرزندان
استاد اخوی
ما پدر و مادرها هر کدام در زمانه ای هستیم که روش خاصی برای تربیت داریم و دیدگاه هایمان در تربیت، ممکن است متفاوت باشد. نوع تربیت گذشته مان یا الگوهایی که در تربیت داشتیم ممکن است باعث ایجاد یک اختلاف نظر در تربیت شود. وجود اختلاف در تربیت و دیدگاه تربیتی، خود به خود مشکل ساز نیست و چه بسا رشد دهنده هم باشد زیرا اگر بخواهم بگویم روشم درست است این را باید مبتنی بر اطلاعات دقیق و نتیجه بخش، ادعا کنم.
زمانی که مادر می خواهد به درستی روشش پی ببرد و آن را برای کسی اثبات کند باید اطمینان داشته باشد که آن روش درست است و به دیگری آن را ثابت کند.
آنچه در تربیت مشکل ساز است این است که این اختلاف در دیدگاه تربیتی به بچه ها کشیده شود. در خانواده ای که فرزندان متوجه اختلاف نظر والدین می شوند با یک ناهماهنگی در تربیت رو به رو می شویم و این ناهماهنگی به رشد تربیتی بچه ها آسیب می زند.
وجود اختلاف را می شود مدیریت کرد؛ اصلش را می پذیریم و برای رفع اختلاف می توانیم گفتگوهای دو نفره داشته باشیم. پدر و مادر دور از چشم بچه ها می توانند در مورد مسائل تربیتی بچه ها با هم گفتگو داشته باشند. می توانند در مورد مشکلی که در فرزندشان دیده اند به یک توافق برسند، ببینند که کدام روش برای حل آن مشکل بهتر و کارساز تر است. خطرناکترین کار این است که وقتی پدر تقاضایی از فرزند داشت مادر با آن تقاضا مخالفت کند یا به عکس.
پس پیش از هر اقدامی برای تربیت، لازم است هماهنگی بین والدین ایجاد شود. این هماهنگی خیلی وقتها صرفاً یک گفتگوی ساده هست که با یک استدلال می شود ذهن فرد مقابل را نسبت به آنچه من اطلاع دارم به یک آرامش نزدیک کرد که نیاز به بگو مگو و جر و بحث ندارد. می توانیم از همین الان شروع کنیم و دیدگاه خودمان را نسبت به تربیت فرزندان با همسرمان به اشتراک بگذاریم.
آسیبهای فرزند کمتر
استاد اخوی
شرایط فرهنگی و اقتصادی و فرهنگهای وارداتی و خیلی از عوامل دیگر باعث شده که ما در یک دوره ای بپذیریم فرزند کمتر شرایط زندگی را بهتر می کند در حالی که این موضوع با ظرفیتهای رشدی پدر و مادر همخوان و هماهنگ نیست. یک مادر که ظرفیت تربیت و رشد پنج فرزند را داشته است الان تمام انرژیش را محدود کرده در تربیت مثلاً دو فرزند. اولاً خود باوری این مادر از نمره پنج به دو رسیده است. ثانیاً نگاه و انرژی که باید تقسیم می شد بین پنج فرزند تا آنها را هم به میدان زندگی بیاورد و از آنها هم مشارکت بخواهد، الان تقسیم شده فقط در دو فرزند. امکاناتی که قرار بوده بین بچه ها بر اساس سن و شرایطشان برخوردار باشند این منحصر شده در فرزندان محدودتر، به همان اندازه حوصله والدین از نمره پنج می رسد به نمره دو؛ چرا که وقتی تصمیم می گیریم کاری را انجام دهیم خودمان هم با آن بزرگ می شویم وقتی آن کار را تنزل می دهیم به موقعیت پایین تر از آن حد توان خود خارج می شوید و انرژی کمتری را برای این کار صرف می کنیم به همین خاطر الان والدین کم حوصله تری داریم زیرا فرزندان کمتری در خانه ها هستند و احساس نیاز مادر به رسیدگی به فرزندان از آن جدیت سابق رسیده به وضعیت فعلی.
به همین خاطر حواستان باشد اگر تعداد فرزندان در خانه کم هست در رسیدگی به این فرزندان دچار افراط نشویم. سطح توقع خودمان را بر اینها تحمیل نکنیم. حواسمان باشد تا برای فرزندان خود مشکل ساز نشویم و برایشان یک روال تربیتی نامناسب را در نظر نگیریم که تبدیل به فرزندان ضعیف و صرفاً مطابله گر شوند بدون اینکه پاسخگوی توقعات دیگران باشند. بچه ها در خانواده های پر تعداد، معتدل و درست رشد می کنند بنابر این انرژی تقسیم شده برای خانواده پر تعداد را منحصر در فرزندان کم نکنیم تا مورد آسیب قرار نگیرند.
مدیریت فضای مجازی و رسانه در منزل
استاد اخوی
امکانات فضای مجازی الان به وفور در دسترس خانواده هاست. شما خانه ای را نمی بینید که پدر و مادر مشغول موبایل نباشند یا بچه ها درگیر فضای رسانه ها نباشند خصوصاً با شرایط به وجود آمده که حضور اجتماعی خانواده ها کمتر شده است. وجود شبکه ها و امکانات رسانه ای در خانه ها به خودی خود یک تهدید به حساب نمی آید زمانی تهدید به حساب می آید که دنیای واقعی بچه ها را کم رنگ کنیم، جدی نگیریم، تنوع در برنامه هایشان نداشته باشیم.
بچه هایی که قرار است با تبلت، بازیهای موبایلی و فضای مجازی رشد کنند حواسمان باشد که تربیت این بچه ها در دست رسانه ها داده ایم! این بچه ها با فرهنگ ما رشد نخواهند کرد و با مهارت بار نمی آیند. بچه هایی که در این فضا رشد می کنند ثمره کمتری را از جهت رفتارهای شایسته درشان شاهد خواهیم بود.
لازم است در کنار در اختیار گذاشتن رسانه ها حتماً زندگی واقعی بچه ها را پر رنگ و لعابتر کنیم. حتماً بر فضای مجازیشان نظارت داشته باشیم. قانون پذیری بچه ها را در مسیر استفاده از رسانه و فضای مجازی به کار گیریم. برایشان زمان استفاده تعریف کنیم.
از فرصت استفاده بچه ها از تبلت و دیگر ابزارها به خوبی بهره ببریم و به آنها آموزش دهیم تا بدانند دنیای آینده که دنیای قدرت نمایی رسانه هاست را چگونه مدیریت کنند. این تهدید ظاهری را به یک فرصت واقعی تبدیل کنیم و بتوانیم یک همراهی شایسته از بودن فرزندان در کنار رسانه را مدیریت کنیم و یک تدبیر درست بیندیشیم.
تکنیکهای کاهش آسیبهای فضای مجازی
استاد اخوی
یک زمانی کارشناسان تربیتی نگران این بودند که اگر بچه ها پیامهای بازرگانی را می بینند تحت تأثیر قرار می گیرند و در پی این بودند که چه جور این تأثیر منفی را از ذهن بچه ها پاک کنند. آن زمان این نسخه را می پیچیدند که در کنارشان باشید و به آنها بگویید که این تبلیغات است و یک جور بزرگنمایی است و هدفش این است که ما راضی شویم هرطور شده آن مثلاً بستنی یا خوراکی که تبلیغ می کنند را بخریم و ما به آنها آموزش می دادیم که یک نگاه باز تر و نقادانه ای به آنچه می بینند داشته باشند. اما الان این دنیای پیامهای بازرگانی توسعه پیدا کرده به اینکه بچه ها از طریق گوشیهای هوشمند و فضای مجازی با اطلاعات متنوع و گاهی اوقات نامناسب رو به رو می شوند.
باید غیر از اینکه تلاشمان را می کنیم که با نظارت صحیح دسترسی بچه ها را به اطلاعات نادرست به صفر برسانیم، حال اگر زمانی بچه ها به این اطلاعات دسترسی پیدا کردند چه کنیم؟ این فضای مجازی یک مزاحم تربیتی جدی است ولی همین نسخه اولیه کارشناسان، اینجا هم کاربرد دارد. زمانی که یک رابطه خوب بین ما و فرزندانمان باشد آنها جرأت پیدا می کنند که پرسش کنند؛ مثلاً پسر کوچک شما از تفاوت پوشش یک خانم که عکسش را در تبلت دیده سؤال کند که چرا این خانم در خیابان است ولی پوششی روی سر ندارد. اینها واقعیتهایی هستند که از طریق پاسخ به سؤالات بچه ها هم تفکر نقاد را درشان ایجاد کنیم و هم به آنها آموزش دهیم که در هر جایی سرک نکشد و دنبال هر نوشته و تصویری نرود و در موقعیتهای مختلف از ما نظر بخواهد. فقط در جاهایی که برایش تعریف کرده ایم باشد. این خود کنترلی، تفکر نقاد، حس پرسشگری و مسائل دیگر را به بچه ها آموزش دهیم.
زمینه هایی از این دست اگر اتفاق بیفتند جای این نیست که ما نگران شویم و دچار اظطراب و دستپاچگی شویم و ندانیم چه کنیم و با توبیخ و پرخاشگری به سمت کودک برویم بلکه با آرامش و تسلطی که بر خودمان داریم اگر چنین اتفاقاتی افتاد از این تهدیدها یک فرصت مناسب برای گفتگوی سازنده بسازیم تا فرزندان یاد بگیرند که کنترل نگاه و کنترل وسوسه هایی که سراغشان می آید یک مهارت است که این مهارت به کمک شما قادر است شکل بگیرد.
دانستن کافیست یا مهارت هم لازم است؟
استاد اخوی
جمله ای را می خواهم با شما به اشتراک بگذارم و آن اینکه “دانستن کافی نیست”. امروزه دسترسی به اطلاعات بسیار آسان است مثلاً عضو کانالی هستید که در خصوص تربیت فرزند اطلاعاتی به شما می دهد و کارشناسان متعددی در رسانه ها به شما در حال آموزش هستند. خود شما خیلی وقتها کتابهای تربیتی متعددی می خوانید ولی زمانی که به یک مشکل رفتاری در کودکتان می رسید نمی توانید آن مشکل را با آن اطلاعاتی که دارید حل کنید، چرا؟ چون دانستن کافی نیست.
ما بعد از اینکه اطلاعات را به دست می آوریم و دانسته های خودمان را در مسائل تربیتی کامل کردیم به خودمان بگوییم تازه قدم اول را برداشته ام و قدم دوم این است که این اطلاعات را با فکر در خصوص فرزندان خودم هماهنگ کنم و تطبیق دهم. مثلاً جایی خوانده ایم که لجبازی کودکان به چه دلایلی به وجود می آید و از بین آن ده تا دلیلی که خوانده ایم باید فکر کنیم که لجبازی فرزند من کدام از آن ده دلیل در موردش پر رنگتر است. بعد از این مرحله نیاز است که دانش خودمان را تبدیل به مهارت کنیم. یعنی روش برطرف کردن لجبازی فرزندان خود را اجرا و تمرین کنید؛ آنچه خواندید و به آن رسیدید را انجام دهید.
خیلی اوقات ما این مراحل را با هم طی نمی کنیم به دلیل اینکه خیلی راحت به اطلاعات دسترسی داریم گمان می کنیم که در این قسمت مهارت هم داریم یا گاهی اوقات این اطلاعات به حدی زیاد می شوند که دیگر به خودمان مراجعه نمی کنیم چرا که خداوند در ما یک سیستم غریزی تربیت هم گذاشته است. خیلی اوقات الهاماتی که به ما به عنوان یک مادر یا پدر می شود خیلی درست تر از آن چیزی است که در کتابها خوانده ایم یا از کارشناس شنیده ایم.
لازم است اطلاعات به گونه ای مدیریت شوند که در خروجی خود به ما در تربیت موفق کمک کنند و لازمه این کار هم آن است که بتوانیم از آن اطلاعات به یک مهارت صحیح برسیم و آن را اجرا کنیم. (خودباوری در تربیت)
تله های تربیتی
استاد اخوی
این جمله برا شما آشناست “می آیی ثواب کنی کباب می شوی”. شما قصد خوبی از انجام یک کار داری ولی چون درست انجام نمی دهی به دام مشکلاتش می افتی و به جای نتیجه خوب، شرایط بدتری رقم می زنید!
در تربیت هم این ضرب المثل رواج دارد. ممکن است والدین برای اینکه تربیت خوبی داشته باشند در تله هایی گیر کنند که کارشناسان به آن تله های تربیتی یا دامهای والدینی می گویند. مثلاً ممکن است برای اینکه از فرزندم یک کودک خوبی بسازم آنقدر به او سخت بگیرم که خود آن فرزند هم تاب انجام آن تکالیف و تمرینهای من را نداشته باشد و دلزده و خسته شود و همه خوبی هایی که درش ایجاد شده یک زمانی کنار گذارد.
تله های تربیتی فراوان است از جمله اینکه خیلی زود بخواهد تربیت فرزند را شروع کند مثلاً از سه سالگی بخواهد تکالیف سنگین تربیتی را رویش پیاده کند. به عکس، خانواده ای پیدا می شود که تربیت را خیلی به تأخیر می اندازد که اثر بخش نخواهد بود.
از دیگر تله های تربیتی، اشکال در کامل نگری والدین است.
دیدگاهی ثبت نشده!!!