استاد محترم: حجت الاسلام والمسلمین فلاح شیروانی
مورخ: 8 بهمن 1399
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.
صحبت از اخلاق معمولاً برای همه ما دلکش هست و به خصوص کسانی که از خداوند متعال سنوات بیشتری می گیرند، چون در این آرزو و در این تب بیش از بقیه می سوزند، یک حال و وضع خاصی دارد وقتی این عنوان می آید. عنوان معنویت می آید، عنوان الهی شدن می آید. آن چه که جزو قله های آرزوهای ما است را در این مبحثی که عزیزان انتخاب فرمودند، علاقه داشتم پیوند بخورد با حادثه بزرگی که اثر دردهای مؤمنانه و به راهنمایی یکی از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) اتفاق افتاد در دوران معاصر ما، و ما افتخار زیستن در آن را داریم، به نام « انقلاب اسلامی». و فکر انقلاب و آن چه که می شود به آن گفت مکتب تابنده حضرت امام (ره).
به عنوان مقدمه ظاهراً بد نیست که ما به تعریف اخلاق و معنویت اشاره گذرایی کنیم و نگاهی بیندازیم به این مقوله و کیفیت و اندازه های حضورش در حیاط نوینی که حضرت امام (ره) برای ما رقم زد، و الهام هایی که ما از ایشان می گیریم و احیاناً قواعدی که برداشت می کنیم و توان این را شاید بشود یافت که ما این را تعمیم دهیم، و پایدار و جاودانش کنیم.
اخلاق را اگر به معنای فضیلت گرایی بگیریم و معنویت را هم به معنای خداگرایی اخذ کنیم، عنصر دیر دورانی است. یعنی خیلی وقت است که بشر با آن آشناست و خیلی وقت است که در این تکاپو هست. و به خاطر این که یک حاجتی است که متمرکز بوده رویش، رهیافت های زیادی هم دارد، دستاوردهای زیادی هم دارد و در غالب های متنوّعی بروز کرده است.
ما مکاتب مختلفی در دنیا داریم که بعضی از این ها حتی مبتنی بر باور نسبت به خدای ادیان نیستند. یعنی در عین این که خدای معرفی شده توسط ادیان رو هم نپذیرفته است بشر، باز هم دغدغه اخلاق را داشته است واقعاً. و این را دنبال کرده و همواره خودش را مضطر میدیده است. یعنی دیده که ما بالاخره یک ساختی خداوند متعال به ما داده است که گرفتار این ساخت هستیم خیلی. یعنی اگر لقمه را بگذاریم جلوی چشممان نمی توانیم آن را ببلعیم. این ساخت که در جسد ما هست، در روح ما هم هست، در ساحت ذهن هم هست، و ما تحت یکسری قواعد هستیم.
بشر به شدت عطش اخلاق را دارد. فلذا وقتی خدا را هم باور نمی کند، نمی تواند بدون اخلاق، سپری کند. بماند که سودمندی های اخلاق را می بیند و به همین جهت نمی تواند از اخلاق سپری کند. هم از درون فشار است، فشار وجدان که با سود و زیان کار ندارد و ما را ترغیب به اخلاق می کند. و هم در بیرون، سودها و ثمرات حیات اخلاقی هست که عقل ابزاری هم برای دیدنش کافی است. و ما را توجیه می کند که باید اخلاقی بود تا انسان، منافع بیشتری را به سمت خودش جلب کند. مثلاً فرض بفرمایید می گوید آدم خوش حساب شریک مال مردم است. خوش حساب بودن و در این انتظام زیستن، یک رشد اخلاقی است. ولی به خاطر منافع دنیایی داریم توصیه می کنیم به خوش حساب بودن. چون آدم خوش حساب، شریک مال مردم است. در این جا عقل ابزاری هم برای فهم این چیزها کافی است. اما وجدان همین جا قاضی است، و مکاتبی را باعث شده است. منتها ادیان هم اخلاقی را ارائه کرده اند به عنوان پسندهای الهی. که طبیعی است متدیّنان با احساس قداستی این اخلاق را دنبال می کنند و چه بسا با انگیزه هایی افزون تر و حدّ اقل متفاوت نسبت به دیگر اخلاق گرایان، این اخلاق توصیه شده توسط ادیان الهی را دنبال می کنند. این اخلاقیات عمدتاً به فضائلی اشاره می کند که خدا آن ها را می پسندد و برای بندگان خودش می خواسته است. و این اعلام شده و به بشر رسیده است.
عمده اخلاقیات اسلامی به این معنا، توسط عقل هم پشتیبانی می شود. هر دو اخلاق؛ چه عقل ابزاری، چه عقل خیراندیش، که از وجدان تغذیه می کند، توسط این ها پشتیبانی می شود. یعنی همه آن چه که توصیه های ادیان هست، عمدتاً این طور هست. البته خیلی پیش می آید که در شریعت، چه در قرآن چه روایات، مطالبی مطرح می شود و حتی در رفتار حضرات معصومین (علیهم السلام) دقت هایی مشاهده می شود که ظرائفش و نکتهبینیها و لطافت هایی که آن جا ارائه می شود، بسیار فراتر از دریافت های بالفعل عقل است. یعنی رسماً دین معلم عقل می شود و او را خیلی به پیش می خواند و به پیش می راند. طوری که وقتی عقل مواجه می شود با تعلیمات دین، خیلی مبتهج می شود.
با این زاویه نگاه، یعنی اگر اخلاق را به عنوان این دسته فضائل تعریف کنیم و فعلاً نیاوریم در فضای آداب و این ها، یک دسته فضائل را ما به عنوان اخلاق مطرح کنیم، حتی یکی از امور اخلاقی، نحوه تعامل انسان هست با خداوند متعال. چون حیاط اخلاقی این بشر را ما می خواهیم به یک انظباطی بکشیم، از جمله حقایقی که با آن در تعامل هست، خود خداوند متعال است. این که به او در زندگیش چه جایگاهی دهد و با او چگونه حرف بزند و با او چگونه تعامل کند، این ها جزو اخلاق به این معنا می تواند قرار بگیرد.
اما چیز دیگری هم مطرح می شود به عنوان گرایش های معنوی. و به عنوان حیات معنوی بشر. این را چگونه باید تعریف و تفسیر کرد؟ در واقع گرایش های فرامادی انسان، یک معنویتی را رغم می زند که این معنویت را در همه اخلاقیات، می شود دید. معمول اخلاقیات، درست است توجیهات زمینه ای دارد، ولی اگر انسان کاملاً خودش را به تعبیری فطرتش را منکوس نکرده باشد، انسان آن چیزی را که با آن می تواند حد اقل معمولاً لذت ببرد، آن بُعد فرا مادی اخلاق است، نه بُعدی که گفته شد عقل ابزاری هم می تواند بفهمد، سودمندی این جا را هم می تواند بفهمد. آن جوهره ای که لطافتی را در زندگی انسان رقم می زند، آن بعد فرا مادی اخلاق است.
به این معنا، معنویتی را در همه اخلاقیات می شود مشاهده کرد. به خصوص در تعامل با خدا و همین طور در تعامل با اولیاء خدا. لذا زیارت که ما با آن کاملاً آشنا هستیم،یک رفتار معنوی است که معمولاً شیعیان بر اساس این توفیقات تربیت می شوند و بر اساس همین توفیقات هم زندگی می کنند.
اما یک معنویت به خصوص هم داریم که یک جریان اخلاقی خاصی در دنیا و در جهان اسلام آن را رقم زده و در این معنویت به معنای خاص، دغدغه، رسیدن به خداست، نه زیستن مثلاً با لبخند خدا، نه زیستن با مراعات خدا. نه؛ دغدغه این جا یک مقدار متفاوت می شود. به خاطر این که دیدگاه ها فرق می کند و یک دسته پسندهای پایه تغییر می کند. به خاطر همین ما به موقف معاملات قلبی وقتی می رسیم، به موقف حیات اخلاقی وقتی میرسیم، می بینیم این جا اساساً یک درد دیگری انباشت شده و یک درد دیگری دارد استهسال می شود. آن هم درد رسیدن با خدا. امکان دارد تلقّی ها درباره رسیدن به خدا متفاوت باشد. جزو تلقی های وزین و پر اعتنا این است که از رهگذر متخلّق شدن به اخلاق الهی، انسان احساس می کند می شود به خدا رسید.
اما در این نوع از معنویت، سخن از بندگی خداست، بندگی با اخلاق حق تعالی. و بندگی با اخلاص را هم در حبّ و عشق و شیفتگی نسبت به مقام حق تعالی می بیند، که بعضی ها اساساً این جا مشکل دارند می گویند خداوند نمی تواند متعلق حبّ انسان واقع شود. برخی از اخلاق پژوهان این جا مشکل دارند، می گویند خداوند حقیقتی نیست که بشود در این بازی ها واردش کرد، با او نمی شود عشق ورزی کرد. او مقام پر حشمتی دارد که فقط باید در مقام انقیاد با او باشیم. و دغدغه وصول به حق هم از رهگذر همین حبّ است که شکل گرفته است. اساساً محبت، وصال را دائماً در جان انسان زمزمه می کند.
از معنویت، این تعریف صورت گرفت. یک حیاعت مدقّانه رو به عمق رو به غلظت های بسیار بالا در تاریخِ هم حیات بشر و هم در تاریخِ حیات اسلامی، که دیگر به خاطر این که از قرآن و از روایات مدد گرفته شد، این روح خداخواهی انسان، حسابی به پرواز در آمد، تجربیات بسیار عالی صورت گرفت و انباشت بسیار عالی صورت گرفت از دریافت های بشر. هم آن چه فهمید و هم آن چه شد و برای بشر روی زمین رقم خورد.
ما با این سنت در طول تاریخ همراه بودیم. این ها به حسب مبانی فکری که داشتند، نظام های تربیتی را هم رقم زدند، و این نظام های تربیتی را که کاملاً عینیتی بود، در زندگی انسان ها به جریان انداختند و روی زمین ما نحلههای مختلف تربیتی داشتیم. علاوه بر این که حالا این گرایش های معنوی خاص به اصطلاح گرایش های عرفانی، فرهنگ خاصی را هم رقم زدند و فرهنگ را هم عمومیش کردند. ما با آن قسمتش کاری نداریم.
این شد یک اخلاق خاصی. یک اخلاق حرفه ای که دغدغه اش وصول به حق تعالی است و تمام اخلاقیات را تعریفش را عوض می کند. تعریف اخلاقیات را عوض می کند. مثلاً به عنوان نمونه، صبر به معنای استقامت، به معنای هدف را رها نکردن و در هر شرایطی سمت و سو را حفظ کردن. صبر به این معنا. صبر به معنای تحمل هم گرفته می شود که خیلی از مربّی ها و دیدگاه های تربیتی آن را تقبیحش می کنند. اما صبر به معنای استقامت، عنصر کاملاً شناخته شده ای است بیرون از قلمرو دین. همه میشناسندش، و همه می دانند که با صبر نوبت ظَفر آید. خُب نیازی نبوده ادیان این جا آموزش دهند. البته معلمین اولیه بشریت هم پیامبران (علیهم السلام) بودند، و این را نباید فراموش کرد. منتها منظورمان این است که کسی اگر به این مقدار زندگی کند، متوجه پایگاه صبر میشود. و لذا این تبدیل می شود به یک توصیه اخلاقی و تربیتی. صبر به عنوان یک فضیلت مطرح می شود و کسی که بی تاب و بی شکیب است، تقبیح می شود. به عنوان یک انسان ضعیف، به عنوان یک انسان نابرخوردار معرفی می شود و با او همین طور تعامل می شود.
اما وقتی صبر را می آوری در سپهر قرآن. خداوند متعال می فرماید که من انواع ابتلاها را برای شما رقم می زنم. « و لنبلونّکم بشیء من الخوف و الجوع و نقصِ من الاموال و الأنفس و الثمرات…» یعنی همه جوره زندگی شما را به بلا می پیچم. « و لنبلونکم» با تأکید هم گفته است هیچ راه فراری ندارید. بعد در ادامه می گوید که « بعد بشارت بده به کسانی که صبر پیشه کنند». بگوییم خُب فهمیدیم و ما به مردم خواهیم گفت که شما شکیبایی کنید، خداوند متعال اعلام کرده است که این را من خودم دارم انجام می دهم و کار شما هم این است که تحمل و استقامت کنید، مسیر را از دست ندهید، هدف را فراموش نکنید. ولی خُب در ادامه توضیحی می دهد که این توضیح فضا را تغییر می دهد. « و بشّر الصابرین، اللذین اذا أصابتکم مصیبة قالوا إنا لله و إنا الیه راجعون» صابر را این جا تعبیر می کند. این تعبیر، تعبیری است که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود. صابر کسی است که تحمل می کند. درست است؟ خیر؛ ببینید قرآن چه می گوید: « اللذین اذا أصابتکم مصیبة…» این ها موقعی که مصیبت، یعنی همانی که خدا گفت « و لنبلونکم بشیء من الخوف» موقعی که مصیبتی با این ها برخورد می کند و این ها را زیر تلخی های خودش قرار می دهد و زیر مشت و لگد این تلخی ها می گیرد، « أصابتکم مصیبة» این ها یک دفعه یک امر اعتقادی را بر قلب خودشان می گذارند و بر زبان جاری می کنند. صابرِ قرآن این است. این ها میگویند ما برای خداییم « انّا لله» و داریم به سمت خدا برمیگردیم. صابر، این است.
این فرق کرد با آن صبری که ما می شناسیم. « و بشّر الصابرین» نگذاشت فاصله ای هم بیفتد، سریع توضیح داد و می فرماید این ها منظور ما است. « اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمةٌ و اولئک هم المهتدون» خداوند متعال این ها را درود بر ایشان می فرستد. و در مدار رحمت خداوند این ها حرکت می کنند.
کاروانی که بُوَد بدرقه اش لطف خدا به تجمّل بنشیند، به جلالت برود.
« و اولئک هم المهتدون» این تعبیر، می گوید که من رویکرد سخت گیرانه ام را دارم رونمایی می کنم. آن کسی که این جوری باشد در مسائل، این است که راه را پیدا کرده است. « اولئک هم المهتدون».
برگردیم یک بار مرور کنیم. فشارش دادند « اذا اصابتکم مصیبة» زیر فشار چه گفت؟ گفت من برای خدا هستم « إنا لله» من ملک خدایم « و إنا الیه راجعون» هر بلایی سرم آمده، زده پایم را شکسته در قرضم انداخته آبرویم را برده، هر کاری که کرده، و حتی ثمره زندگیم اگر از دستم در آمده، از این طرف « دارُ بالبلاء محفوفة» چپ و راست زده این موجود را. زیر این فشارها دارد می گوید من ملک خدایم، من به خدا تعلق دارم و من به سمت خدا بازمیگردم. این آن صبری نیست که ما می شناختیم و به هم توصیه می کردیم. یک چیزی دیگه است.
ما قسمت دوم آیه را معمولاً قیچی می کنیم و قسمت اول را به مردم می گوییم. این هم سلیقه ما است که اشکالی هم ندارد « و بشّر الصابرین» عیبی ندارد. ولی اگر می خواهی کامل حرف را بشنوی، خودش توضیح داده است که صابر کیست. صابر این است. این یعنی همان اخلاق و معنویتی که قرآن مدّ نظرش است. یعنی کلّاً صبر این جا شد این گونه دیدن، این گونه نگریستن. در این موقف، مستقر بودن. صابر، آن کسی است که در این موقف، مستقر است. آن کسی که فحش در دهنش هست را اگر بیشکون بگیرید، بدانید هدیه می کند به شما ! اما آن کسی که توحید در دل و سر زبانش است را اگر بیشکون بگیرید، می گوید « انا لله و انا الیه راجعون». صابر این است.
این شد معنای متفاوت صبر. و همین طور و همین طور تمام اخلاقیات، وقتی دست قرآن افتاده، یک پیچی بدان داده است. کلّ جوهره عوض شده و الهی شده.
در روایات ما هم همین طور است. اصلاً یک کلاس دیگری از اخلاقیات، این جا مطرح شده است. این را ما در سنّت اسلامی خودمان فهمیدیم و از آن استقبال کردیم و بر اساسش زندگی کردیم، بر اساسش ژنرال تعریف کردیم، بر اساسش استوار تعریف کردیم، سرتیب تعریف کردیم. این مراد است این فلان و بهمان است. من کاری ندارم که در این جا غلط هایی هم اتفاق افتاده است. اما منظور این که یک عده پیام را گرفتند. منظور اصلی را عرض خواهم کرد. و یک زندگی فوق العاده حرفه ای و بسیار سخت گیرانه و بی ریایی را این جا رقم زدند، و این شد سنّت تربیتی ما. این سنّت تربیتی، معمولاً این طور بوده است که یک نفر می آمد در این سنت تربیتی، روی نگاه هایش کار می کردند، روی رویه های زندگیش کار می کردند، روی گرایش های روحیش کار میکردند، و این آدم را گاهی به نام فراغت قیچی می کردند. ارتباطاتش را قیچی می کردند و یک ارتباطات دیگری به آن می دادند و معمولاً یک أزلتی را به او پیشنهاد می کردند و لو به صورت مقدماتی. و یک سری کارهای کاملاً حرفه ای را این ها بلد بودند، یک محافل خاصی. و همین الان هم بلد هستند.
ما این طوری یک حیات معنوی را آوردیم تا زمانی که حضرت امام (ره) ما را دعوت کرد به انقلاب.
نکته خیلی جالب در حرکت حضرت امام (ره) این است که حضرت امام (ره) این انقلاب را به نام خدا، برای خدا و به خاطر لقاء الله رقم زد. و جالب است قبل از این که حضرت امام (ره) انقلاب کند و انقلاب را به نام اسلام معرفی کند، هر کسی که دلش به حال وطن می سوخت، برای این که انقلابی باشد، می رفت سراغ کمونیست ها. حالا یک عده دینشان را حفظ می کردند، چون یک نسخه باخدایی از کمونیست را در ایران تعریف کرده بودند برای این که مشتری از دست ندهند. ولی خُب به نسخه بی خدایش هم کشیده میشد. و اصلاً این ها یک مقدار هم بی رغبت نسبت به دین می شدند. آن صحبت بالاخره به گوششان می خورد که دین أفیون تودهها است. و حتی تأیید می کردند. یعنی جوان هایی که می خواستند برای وطن فداکاری کنند، زندگی معمول منفعت طلبانه دنیایی را کنار می گذاشتند، مجاهدین و مبارزین می رفتند سراغ مکاتب الحادی.
حضرت امام (ره) همین مبارزه را به نام دین، پرچم کردند. و تا مدتی همینطور نگاه نگاه کردند تا ببینند مثلاً این حرف بی ربط این آخوند تا چه حد دوام دارد، تا چه حد راست است، تا چه حد ریشه در آب دارد. آیا وقعاً این ریشه در اسلام دارد و دعوت اسلامی است؟ بعد یک مقدار نگاه نگاه کردند تا باور کردند. دیگر به خاطر تب و تاب هایی که خدا بهشان داد. بعد آرام آرام جامعه باور کرد. جامعه غیور و صلاح اندیش ایران. جامعه جوان و مسن تر از آن ها باور کردند که نه، واقعاً پس انقلاب واقعاً بحث مبارزه است. منتها نکته این است که این ها آهسته آهسته افتادند در تور حضرت امام (ره). هر که انقلابی شد، دغدغه اش شد لقاءالله. چون این دستگاه، دستگاهی بود که بر اساس آخرین ویرایش مسلک اخلاقی ساخته شده بود و پیریزی شده بود. فلذا هر که میآمد انقلاب کند، هر که می آمد فداکاری کند برای وطن، گرفتار خدا میشد.
این ها یک مبانی دارد. مبانیش را یک مقدار مرور کنیم، احتمالاً برای بحث ما کافی باشد.
ما یک تعریف وسیع تری از معنویت داریم. صرفاً این که ما بگوییم بندگی خالصانه خدا از روی محبت و این ها، که تعریف بسیار درست و دقیقی هست. و این را هم در آن انزوا طلبی ها و در آن مراقب خود بودن ها که بسیار کار دقیقی است. یعنی کسانی که می خواهند به آن سنت حاشیه ای بزنند، این ها باید متوجه باشند روی چه دارند حاشیه می زنند. به شدت حرفه ای است و به شدت دقیق و فنی است، آن چیزی که از طرف تُراث به دستمان رسیده است. حالا بنده می خواهم یک إضراب، یک إرتقاء را که امام (ره) زد، ولی امام (ره) می توانست این کار را کند، از عهده کسی دیگر برنمیآمد. چون ایشان کاملاً به آن سنت تعلق دارند. کتاب های ایشان را که ببینید، درمییابید که کاملاً به آن سنت تعلق دارند و توسط این سنت، انسان ها را دیوانه می کرد. انسان ها را شیفته حق تعالی می کرد.
شهید مطهری (ره) می فرمودند ایشان درس اخلاقش تا هفته آینده اصلاً جهان ما را تغییر میداد. ما موقعی که از درس اخلاق حضرت امام (ره) بیرون می آمدیم، اصلاً در و دیوار برایمان نورانی بود. انقدر ایشان موجود مؤثری بودند. یک انسان گداخته در همان التهاب ها و در همان دعوت ها.
امام (ره) کاملاً به آن سنت تعلق داشتند. اما این آدم که کاملاً اهلیت دارد، هم درون این سنت و هم در سنت علمی و هم در تمام سنت های دیرینی که به إرث رسیده بود، کاملاً ایشان از این جهت به این سنت ها تعلق داشت. بحث سنت گرایی نیست. اصلاً ما سنت گرا نیستیم، ما حقیقت گرا هستیم، اما در این سنت، حقیقت بود. کاملاً امام (ره) فرزند این تُراث و سرمایه است. این آدم دارد یک ویرایشی می زند. دارد معنویت را از کنج ها درمیآورد. معنویت به تعبیر حضرت آقا (حفظه الله) در تعریف حضرت امام (ره) در سپهر معنایی حضرت امام(ره) و اندیشه ایشان، یعنی سراسیمگی برای انجام وظایف. این می شود معنویت.
این تعریف از معنویت، آن جوهره معنویت درش هست یا خیر؟ بله هست. سراسیمگی برای انجام وظایف. یعنی چه؟ یعنی بندگی. یعنی شیدایی در بندگی. تن دادن به همه آن چه که مظاهر اطاعت حق تعالی هست، همراه با حُبّ حق تعالی، همراه با دوست داشتن حق تعالی.
خُب این بندگی، گسترده است. بندگی حق تعالی. به حبّ الهی میدان وسیع تری می دهیم. انسان در میدان وسیعتری بتواند عشقش را به خدا نشان دهد. و تعهّد و التزام عملی را در منطقه وسیع تری پیش پا می گذاریم. توسط این گرایش معنوی حضرت امام (ره). دغدغه ها، دوست داشتن خدا به تنهایی. دغدغه ولی دیگر فقط به خودش تعلقی ندارد. این دغدغه را دیگر به اصطلاح انگار دارد جهانیش می کند. این که فقط خدا را دوست داشته باشد. این عشق را دوست داشته باشد. جلوه دادن حق تعالی. پیش بردن اراده الهی. مگر اراده الهی فقط در این است که من سجاده بندازم و این جا بنشینم و ذکر خدا را بگویم و فقط مراقب باشم غیبت کسی را نکنم؟ مگر اراده الهی فقط این جاهاست؟ اراده الهی وسیع تر از این هاست. قرآن را که بخوانیم معلوم می شود. گاهی اراده الهی در جنگ است، گاهی اراده الهی در قطع کردن ارتباط با أقرباء است. گاهی در وصل کردن ارتباط با أقرباء است. گاهی در گرفتن ذکات است گاهی در دادنش و …. .
این التزام عملی را در این مؤمن پدید آوردن. تبدیل بشود به « المسارعین الیه فی قضاء حوائجه» قضاء حوائج حق تعالی. خُب حاجت به آن معنایی که درباره حق تعالی معنا دارد. ما این طوری اگر نگاه کنیم، تفسیر متفاوتی از انقلاب حضرت امام (ره) خواهیم کرد، کما این که همین است. به صدها بیان، و به هزاران بُروز و رفتار و کلّ حیات حضرت امام (ره)، انقلاب، حقیقتش بندگی خداست. هیچ چیز غیر این نیست. ماها که علاقه مند هستیم او را فقط در فضای سیاسی مطرح کنیم، به خاطر این است که ما علاقه مند هستیم انقلاب را تحریف کنیم و به اندازه خودمان آن را به ابتذال بکشیم. ولی انقلاب چیزی جز بندگی حق تعالی نیست، ولی بندگی گسترده حق تعالی.
اگر ما تمدّن را بیاییم این گونه تعریف کنیم و بگوییم تمدن یعنی تمام متغیّرها و فاکتورهایی که توسط بشر ویرایش شده در زندگیش، به صورت حاصل مصدری و آب گیری نگاه کنیم. هر چه را بشر زده ویرایش کرده، اثری از خودش رویش گذاشته، همه این رهیافت ها و دستاوردها یک جا به آن بگوییم تمدّن. و یک قید کوچکی هم به آن اضافه کنیم. و آن هم با یک گرایشی به بُروزات و ظهورات در حیات بشری. بواطن را نمی گوییم تمدّن، بلکه بواطن، پشت تمدن است. در چهره نظام مند و متماسک، کلی نگرانه، و دارای یک هدف و تغذیه کننده از یک عقلانیت. اگر تعریف تمدن را این طوری بگیریم، تمدّن توحیدی دغدغه یک موحّد است. معنا ندارد اصلاً موحّد بگوید من و این سجاده ام. من و خانواده ام فقط. من و این چندتا شاگردم فقط.
فلذا حضرت امام (ره) می فرمایند ما تصمیم داریم پرچم لا إله الا الله را بر فراز قلَل رفیع کرامت و بزرگواری به إهتزاز در آوریم. این را کجا می فرمایند؟ این را در پیام پذیرش قطع نامه 598 می فرمایند. که آدم می خواند خنده اش می گیرد، این پیام پذیرش قطع نامه است؟ این پیام جنگ است. اصلاً آن بخش اولش که با حُجاج و این ها صحبت می کند، بماند. ولی بخش دومش که آن جا اعلام می کند که ما عهدنامه را پذیرفتیم، نگاه که میکنید می بینید اصلاً عمق های این جنگ را حضرت امام (ره) نشان داده اند، که جنگ ما جنگ اعتقادی است و جغرافیا و مرز نمی شناسد. اصلاً آدم می ماند که شما دارید چه کار می کنید؟ دارید قطع نامه 598 را قبول میکنید؟ در واقع حرف امام (ره) این است: همه آن هایی که باعث شدند من قطعنامه 598 را قبول کنم، همه اینها را دارم با این پیام دور می زنم. دارم به همه می گویم که ما آرام نمی گیریم. آرام نخواهیم گرفت. ما اینیم. حالا خُب برو ببین چه می فرماید. می فرماید ما تصمیم داریم پرچم لا إله الا الله را….. .
در اتمسفر فکر حضرت امام (ره) این یعنی چه؟ این یعنی توحید. توحید فقط یعنی خدا یکی است؟ خیر؛ در اتمسفر فکری ایشان این گونه نیست. به قول شهید مطهری (ره) این حرف مختصر نیست. یا حضرت آقا (حفظه الله) می فرمایند که دیگر نوبرش را آوردند. این یعنی چه که خدا یکی است دو تا نیست؟ توحید این طوری نیست. معنای بسیار جانداری دارد و شامل همه دین می شود. خُب این یعنی توحید. این یعنی همان شیفتگی «والذین آمنوا أشد حبّاً لله». این یعنی در این زیستی که حضرت امام (ره) پیشنهاد می کنند، شما باید با دشمنان خدا دشمنی کنید. با تمام وسعتی که دارند. این یعنی تبرّی. نه این که اگر یک سوسکی دشمن خداست با او دشمنی کنید و بگویی خدا قبول کنید. نه خیر؛ هر گردن کلفتی که دشمن خداست باید با او دشمنی کنید. خُب این زَهره می خواهد. این موحّد خیلی فرق می کند. باید دوستان خدا را پیدا کنی و بی شائبه با آن ها دوستی کنی. تولّی. نه این که از روی خودخواهی و عنانیت هر که تو را دوست داشت و گفت تو زاهدی و عابدی، باریکلا بیا دستت را ببوسیم و چایت را بده بخوریم! با این ها رابطه خوبی داشته باشیم. باید خاک شویم. و اگر دست بدهی با خداوند متعال. این طوری دست بدهی، دستگاه الهی خاکت می کند. خورد و خاک شیرت میکند.
حضرت آقا (حفظه الله) می فرمایند مردم سالاری بهترین عامل تهذیب نفس است. این آدم دغدغه اش تهذیب نفس است. می فرمایند اگر شما بنا را بر این بگذاری که بر اساس دستورات حق تعالی بروی سراغ مردم و با مردم یک زندگی شکوفایی را بر هم بزنید به نام خدا، یک پوستی از شما کنده می شود که حسابی می شوردت. بهترین عامل تهذیب نفس، مردم سالاری است. شما مجبورید از ظواهر دست بکشید و به بواطن بپردازید.
صرفاً چیزی را گره بزنید که آقا امام رضا (ع) قبول کند، این شد زندگی های دین ما! اما اگر شما به نام خدا قیام کنی و بخواهی که خواسته های خدا را دنبال کنی، مجبور می شوی از ظواهر دست برداری، مجبور می شوی بواطن دین را به رسمیت بشناسی. مگر این که یک لجاجتی خرج کنی یا از مدار خارج شوی یا … که آن موقع هم چوبش را می خورید.
مجبور می شوید از دوستان خدا حمایت و حراست کنید. این یک دین داری جدید است. شما باید هزینه دهید. این کار را ما در انقلاب کردیم. باید هزینه بدهی. مگر گم میشود در پیشگاه الهی؟ شما این جا نشستید باید برای فلسطین و سوریه هزینه دهید. برای این طرف و آن طرف باید هزینه دهید. خدا رحمت کند کسانی را که این نوع دینداری را که عمیق ترین نوع بندگی و در اختیار حق تعالی بودن است، دارند تمسخر می کنند به اسم عقل و این را دارند از زندگی ما جمع می کنند. چه معنا دارد؟
« من أصبح و لم یهتمَّ بأمور مسلمین فلیس بمسلم» این را چه کسی تفسیرش کرد؟ چه کسی روی زمین پیاده اش کرد؟ چه کسی کاری کرد که ما یک خورده شباهت به مسلمانان داشته باشیم؟ حضرت امام (ره) این سفره را برایمان پهن کردند. « فلیس بمسلم» اصلاً.
برای خدا هزینه بدهید و فداکاری کنید. عجز خودت را تجربه کنی. چقدر دستاورد معنوی بزرگی است که انسان عجز خودش را ببیند. یک گوشه بنشیند و همه اش هم دعایت کنند و فقط سرت را بیندازی و به قول حضرت آقا ( حفظه الله) عبایت را روی سرت بکشی و بروی مسجد و بیایی. از کجا می فهمید یک ابلیس و اهریمنی هم در جانتان قرار می گیرد که بیا و درستش کن. البته قبول داریم که خیلی از کسانی که پای در میدان گذاشتند، رفتند روی مین. درست است. اما بحث این است که چه در اختیار شما قرار گرفت؟ چاقو را می دهند که با آن این پرتقال را مثلاً پوست کنید، ولی شما اگر بزنید به چشمتان، به چاقو چه ربطی دارد؟ این باشگاه را در اختیارت قرار دادند ولی دنبل را بیندازی روی سرت!
فضایی که حضرت امام (ره) دعوت کرده است، فضایی برای الهی شدن است، برای بلوری شدن است. نتیجه زشتی های خودت را در یک باشگاه وسیعی ببین. در یک کشتگاه وسیعی ببین. ببینی که به خاطر زشتی تو کارهای خدا دارد راجل می ماند. و شب ضجّه بزنی که خدایا این زشتی ها را از من بگیر. این یعنی معنویت. این آن معنویتی است که حضرت امام (ره) ما را بدان دعوت کردند. و ببینی که بدون خدایی شدن، بدون فقط در نظر گرفتن خداوند متعال، کارهای خدا پیش نمی رود. جمع نمی شود با این عنانیت هایی که من دارم.
این آدم دیگر سراپا می شود التماس. اگر انسان است. و إلا چه فرقی می کند آدم روی پشمینه یا درون یک خانقاهی یا در یک حجره ای یا گوشه مسجدی این همه شیطان در دلش جمع کرده باشد، یا در میدان؟ چه فرقی می کند؟ اگر واقعاً انسان خدا را بخواهد. این فضای معنوی را حضرت امام (ره) در اختیار ما قرار داده اند.
از مجاهدان خجالت کشیدن، عامل تربیت است. این که آدم می بیند شهید حججی را ببینید چقدر ما سوختیم و چقدر به سرمان زدیم؟ این معنویتی است که حضرت امام (ره) ما را بدان دعوت کردند. حاج قاسم سلیمانی (ره) چقدر روی تربیت معنوی مردم ایران تأثیر گذاشتند؟ چقدر روحیه ها را عوض کرد؟
این آن تربیت است. جهانی که در آن حضور پیدا می کنیم، جهات درونش مطرح است، هزینه داند و پایین نشستن مطرح است. پدران و مادران شهدا را مروری کنید، ببینید به نام خدا این ها بچه شان را دادند و در عزای این ها در لُجّه ای در خون دل غوطه خوردند. تا آخر عمرشان. آن هایی که روی مرام خودشان و مرام فرزندشان ایستادند، آن ها را نگاه کنید ببینید چقدر بلوری شدند. یعنی این فرزند شهیدش تبدیل شده است به معلم اخلاقش. چقدر این ها بلوری شدند. شما نگاه می کنید می بینید همین طور مثل برگ خزان مردم دارند می ریزند، ولی او همینطوری با خدای خودش صحبت می کند که خدایا من یک هدیه ای به تو دادم، قبول کن. من که لایق نیستم. این مادر شهید نمی خواهد برایش دل بسوزانی. او همین طوری به سمت آسمان می رود و دارد تبدیل به عقل می شود. همان عقلی که شما در محیط های آکادمیتان پیدایش نمی کنید. همان عقلی که سوختگاه حقیقت انقلاب اسلامی است، که شما در محیط های آکادمیک همه اش دریافت های واگرا نسبت به حقیقت انقلاب پیدا میکنید. عقل الان پیش آن مادر شهید است. عقل پیش جانبازی است که خودش را حفظ کرد. زمینه اش را خدا در اختیارش قرار داد. این آن حیات جدید است.
من خلاصه اش کنم: در مکتب حضرت امام (ره) پذیرفتن مسئولیت های اجتماعی و پای آن ها به نام خدا ایستادن، معنویت است. می گوید این چیزی از درونش در نمی آید. خُب ایشان نشان داد که یک همچین چیزی منتج هست و ثمره دارد و دنیای را عطر این دعوت حضرت امام (ره) گرفته است.
انشاءالله همه ما مشمول دعاهای این سید بزرگوار، این فرزند عزیز حضرت زهرا (س) و شاگرد مکتب اهل بیت (علیهم السلام) باشیم. ما هم کماکان محتاج این هستیم که راه را برای ما ایشان آشکار کند و ما همواره مشمول دعاهای ایشان باشیم. یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
ویدئوهای اخلاقی بیشتر در آپارات ندای تهذیب
درس های اخلاقی سایت معاونت تهذیب حوزه
مشاهده موارد بیشتر از فیلم های کامل دروس اخلاق
دیدگاهی ثبت نشده!!!