:
کلیپ
در حال بارگذاری...
معروف است که می گویند اسکندر مقدونی در یک راهی می گذشت و مردم به او کرنش می کردند. یک مرد پارسای مؤمنی در گوشه ای نشسته بود کرنش و احترام نکرد. اسکندر متوجه شد و دستور داد او را بیاورند آوردند. گفت تو چرا در مقابل من کرنش نکردی؟ گفت: تو غلام غلامان من هستی! چرا در برابرت کرنش کنم؟ اسکندر گفت چطور؟ او گفت: تو غلام شهوت و غضب خود هستی و شهوت و غضب غلامان من هستند و در اختیار من و من بر آنها غالبم.
انسان می تواند اینگونه باشد؛ اگر عزت نفس در درون لایه های عمیق وجود انسان نفوذ کرد آن وقت شیطان و هواهای نفس در انسان اثر نمی گذارد. شهوت و غضب انسان را بازیچه خود قرار نمی دهد.
دیدگاهی ثبت نشده!!!