
مهربانی پیامبر و سرپرستی فرزندان جعفر
بعد از شهادت شجاعانه جعفر بن ابیطالب در سال هشتم هجری در جنگ مؤته، فرزندانش یتیم شدند.
این بچهها هنوز کوچک بودند و جهان برایشان غریب و پر از ناامنی بود.
آنها تحت سرپرستی مادرشان، اسماء بنت عمیس، قرار گرفتند؛ که در حقیقت، نگهبان عشق و ایمان خانواده بود.
پیامبر اکرم صلواتاللهعلیه، محبت فراوانی به این کودکان داشتند و همیشه به اسماء میفرمود:
«فرزندان جعفر را از چشم بد محافظت کن.»
این توجه پیامبر، نه تنها آنها را ایمن نگه میداشت، بلکه سبب شد جایگاه فرزندان جعفر در اجتماع مدینه مستحکم و محترم شود.
و در دعایی که از پیامبر نقل شده است، میخوانیم:
«اللهم اخلف جعفر في أهله وبارك لعبد الله في صفقة يمينه»
این دعا و عنایت ویژه پیامبر نشان میدهد که چه ارتباط ویژه و عمیقی بین پیامبر و جناب جعفر وجود داشته.
فرزندان جعفر، به برکت این مراقبت، هم از نظر خانوادگی و هم اجتماعی جایگاهی برجسته یافتند و مسیر رشد و تعالی آنها هموار شد.
محبت پیامبر به فرزندان جعفر
پس از رسیدن خبر شهادت جناب جعفر، پیامبر بسیار اندوهگین شدند و سراغ فرزندان یتیم جناب جعفر رفتند.
عبدالله پسر بزرگ جناب جعفر نقل می کند که پس از شهادت پدرم، پیامبر اکرم به دیدار ما آمد و بر سر من و برادرم دست نوازش می کشید، اشک های پیامبر آنچنان جاری بود که از محاسن شریفش می چکید. سپس عرضه داشت: «خداوندا جناب جعفر برای بهترین عبادت ها به سوی تو شتافت پس بهترین جانشین برای فرزندانش باش». در بعضی نقل ها آمده که آن حضرت تا سه روز پسران جناب جعفر را نزد خود خوانده با آنان غذا تناول می فرمود.[i]
جنگجوی بدون اسب
در سال هشتم هجرت، سپاه اسلام در برابر لشکری بزرگ از روم در سرزمین موته صف کشید. آسمان میدان آکنده از گرد و غبار و صدای طبلها و فریاد دشمن بود. در میان مسلمانان، جعفر بن ابیطالب همچون کوهی استوار ایستاده بود.
او سوار بر اسبش بود؛ اما ناگهان از آن پیاده شد. با دست خود اسبش را پی کرد تا کسی نگوید به پشت حیوان تکیه کرده است. میخواست شهادتش جز با نیروی ایمان و بازوانش رقم نخورد.
جعفر شمشیر به دست گرفت و پیش تاخت. در حالی که با صدای بلند رجز میخواند:
«خوشا آنان که به بهشت نزدیک میشوند، بهشتی پاکیزه با آب گوارا. عذاب رومیان نزدیک است؛ قومی کافر و بیریشه. بر من واجب است با شمشیر بر سرشان بکوبم.»
سپاه دشمن هجوم آورد. دست راست جعفر که پرچم اسلام در آن بود، با ضربه شمشیر دشمن جدا شد. بیدرنگ پرچم را به دست چپ گرفت. اما آن را نیز قطع کردند. او پرچم را با بازوانش بر سینه فشرد تا مبادا بر خاک افتد.
پیکرش پارهپاره شد، اما پرچم اسلام همچنان برافراشته ماند. جعفر، در حالی که حدود چهل سال داشت، به شهادت رسید و خونش سرخی تازهای بر پرچم اسلام نوشت.
از آن روز، تاریخ او را «جعفر طیار» خواند؛ مردی که با دو بال ایمان و ایثار، تا همیشه در بهشت پرواز میکند.[ii]
منبع:
[i] (بيهقي، دلائل النبوة، ج 4، ص 371)
[ii] (ابنهشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۷۸.)
دیدگاهی ثبت نشده!!!