معنادهی به زندگی
تغییرات سریع جامعه که در حال اتفاق است باعث شده زندگی ها به سمت زندگی مدرن پیش برود و ابزار و امکانات در اختیار ما بیشتر شده و از طرفی امکان جا به جایی و نقل مکان از محل سکونت برای افراد فراهم شده و امکانات ارتباطی هم گسترش پیدا کرده است. الان درمنزل نشته اید و می توانید با تمام دنیا در ارتباط باشید و از طرفی ابزارهای غفلت در اطراف ما هم خیلی زیاد شده و می تواند انسانها را به غفلت بکشاند. همه اینها باعث شده خانواده ها در معنای زندگی دچار مشکل شده و برایشان سخت باشد که بتوانند معنایی را بین اعضای خانواده تعریف کنند تا همه اعضای خانواده بتوانند به آن پایبند باشند و جهتگیری کلی خانواده را مشخص کنند.
خب زمانی که انسان معنایی را نداشته باشد بالطبع اهدافی را هم دنبال نمی کند که پس از آن بخواهد به رضایتی برسد.
چه کنیم که در خانواده ی ما معنای زندگی بهتر جا بیفتد و افراد معنای زندگی خودشان را بهتر بفهمند.
نکته اول این است که ما باید دیدگاهمان را نسبت به هستی و دنیا تصحیح کنیم. اینکه این دنیا همه اش آیات الهی است و با این دید نگاه کنیم که این آیات الهی در زندگی ما نیز جاریست و بر اساس رحمت الهی کل دنیا دارد اداره می شود، آن وقت دیدگاه ما نسبت به هستی بهتر می شود.
دوم اینکه جایگاه خود را در هستی بشناسیم. هر فرد جایگاه خود و ارزش و امکانات خود را بشناسد. اهداف شخصی خود را مشخص کند. اینکه اساساً ما بخواهیم اهداف و ارزشها را به دیگران القا کنیم یک مقدار کار سخت می شود. اعضای خانواده را باید شرایطی برایشان فراهم کنیم که بتوانند ارزشها و امکانات خود را کشف کنند و براساس آن کار کنند.
نکته آخر که تأثیر به سزایی در فهم معنای زندگی دارد توجه به محدودیتهایی است که داریم. محدودیتهایی که باعث می شود انسان خودآگاهیش بالا رود. هر وقت ما محدود شدیم یعنی اینکه تا یک جایی می توانیم حرکت کنیم و از یک جایی به بعد باید بایستیم. این محدودیتها کمک می کند که معنای زندگی را بهتر بفهمیم. و بزرگترین محدودیتی که کمک می کند درک درستی از معنای زندگی داشته باشیم فکر کردن به آخر زندگی در این دنیاست؛ بهترین واعظ برای اینکه ما بتوانیم جایگاه خود را پیدا کنیم فکر کردن به مرگ است. ان شاءالله که بتوانیم معنای خوبی از زندگی برای خود و خانواده مان طراحی کنیم.
دیدگاهی ثبت نشده!!!