متوکل میخواهد امام هادی را اذیت کند. خب این قبیح اذیت میکند. خیلی بد. فرستاد مامور را، گفت بروید امام هادی را در هر حال بود بیاورید. مثل اینکه شب بود و حضرت نافله شب میخواند. ریختند از دیوار داخل خانه و حضرت را باهمان حال، نه عبا نه عمامه آوردند. بردند . متوکل آن شب تا صبح مجلس شراب داشته. نشسته بود که امام را آوردند. حضرت را پهلوی خود نشاند و احترام مستانه کرد. یک جامی از شراب پر کرد به حضرت [تعارف کرد].
گفت من هرگز نخوردستم شراب از شرابم بهتر آمد زهر ناب
گفت یا باید شراب بخوری یا برای من شعر بخوانی که شنیدهام شما کثیرُالروایهای از شعر؛ شعر خیلی بلدی. فرمود مرا معاف دار. گفت نمیشود. حضرت اشعاری را که جدش امیرالمومنین در مورد قدرتهای سرنگون شده گفته بود خواند:
بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ | غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَل |
قدرتها بودند با چه ثروتی با چه قدرتی بر قلههای کوهها. اما این قدرتها نتوانست آنها را نگهدارد. عاقبةالامر از آن قلهها سرنگون شدند به قبرها رفتند، در قبرها ماندند. بدنشان طعمه حیوانات و حشرات ارضی شد. منادی گفت کجا رفت آن قدرتها و آن چشمهای جذاب و صورتهای گیرا. گفت اینهاست که طعمه مار و مور شده.
وقتی حضرت این اشعار را خواند آنچنان اثر گذاشت که متوکل زار زار گریست.
ویدئوهای اخلاقی بیشتر در آپارات ندای تهذیب
درس های اخلاقی سایت معاونت تهذیب حوزه
مشاهده موارد بیشتر از فیلم های کامل دروس اخلاق
دیدگاهی ثبت نشده!!!