رنج هایی که تبدیل به موفقیت میشوند؛ غربت و نان گرم
باد داغ از دشتهای حبشه میوزید و گرد و غبار در کوچههای خاکی میپیچید. جعفر بن ابیطالب، هر روز صبح زود، پیش از طلوع آفتاب، از خانه بیرون میزد تا برای کار و نان روزانه خانوادهاش فکری کند. او نه ثروتی داشت و نه زمین و مزرعهای. تنها چیزی که با خود آورده بود، ایمانی روشن بود و مسئولیت سنگین سرپرستی گروهی از مهاجران.
گاهی عبدالله بن مسعود را میدید که با دستهای پینهبستهاش، در بازار کوچک حبشه مشغول داد و ستد است. عبدالله با همه رنجی که میکشید، باز لبخند میزد؛ اما جعفر میدانست که پشت آن لبخند، سفرهای ساده و شکمی نیمهسیر پنهان است.
شبی باران تندی بارید. اسماء بنت عمیس، همسر جعفر، گوشه خانه نشست و به فرزندان خردسالش نگاه کرد. صدای شکمهای گرسنهشان از صدای باران رساتر بود. در دلش گفت: «کاش در مکه بودیم؛ جایی که دستکم پیامبر، خودش گرسنگان را سیر میکرد.»
اما درست همان روزها بود که خبر رسید: پادشاه نجاشی فرمان داده است به مهاجران مسلمان لباس و غذا برسانند.[i]
پیامبر(ص) در نامهای که برای نجاشی فرستاد، از وی خواست تا به وضعیت جعفر و دیگر مسلمانان مهاجر رسیدگی کند[ii] روزی مردی در خانه جعفر را کوبید. بستهای از نان تازه و لباسی نو در دست داشت. نگاه اسماء پر از اشک شد. او دانست که حتی در غربت، دلهایی هستند که برای مظلومان میتپند.
بی تردید، نامه پیامبر در نوع برخورد نجاشی تأثیرگذار بوده است، اما چون زمان حضور مهاجران در حبشه کم نبوده و فرزندانی هم در آنجا به دنیا آمدند، مسأله معیشت آنان می توانست از دغدغه های جعفر باشد که سرپرستی کاروان مهاجران را به عهده داشت. در مورد شغل مهاجران، گفته شده که عبدالله بن مسعود به کار تجارت مشغول بوده است و جعفر نیز تا دو سه سالی هزینه زندگی اش را ابوطالب میفرستاده.[iii] نجاشی هم کم و بیش در حبشه شرایط مطلوبی برای اقامت مسلمانان فراهم ساخت.[iv]
سالها بعد، وقتی مهاجران از حبشه بازگشتند، در کوچههای مدینه، شخصی به اسماء نیمخندی زد و گفت:
— شما دیرتر از ما هجرت کردید. ما با پیامبر(ص) به مدینه آمدیم و شما مدتها بعد از حبشه به مدینه آمدید.
اسماء با نگاهی پر از خاطره پاسخ داد:
— ما دو بار هجرت کردیم؛ یک بار به سمت دیار غربت و بار دوم به سمت رسول خدا. و در غربت، جز گرسنگی و دلتنگی نصیبمان نبود. . به خدا قسم اكنون به خدمت رسول خدا شرفياب مىشوم.
پس بهخدمت رسولخدا رسيد و مطلب خود اظهار نمود. پیامبر(ص) لبخند زد و با مهربانی گفت:
— نه، شما از همه پیشتر رفتید؛ دو هجرت کردید، و اجر شما دو چندان است. دروغ مىگويد آن كسى كه چنين صحبتى كرد. بلكه شما دو هجرت نموديد، يكى به سوى حبشه و ديگرى به سوى من.[v]
اسماء همانجا فهمید که غربت و گرسنگی، اگر برای خدا باشد، در چشم او چیزی جز افتخار نیست. رنجهای زندگی اگر در مسیر درست تحمل شوند، روزی به عزت تبدیل میشوند.
منابع:
[i] بیهقی، احمد بن حسین. محقق عبدالمعطی امین قلعجی،دلائل النبوة (للبيهقى)، ج۲، ص300.
[ii] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹۴.
[iii] بیهقی، احمد بن حسین. محقق عبدالمعطی امین قلعجی،دلائل النبوة (للبيهقى)، ج،۲، ص 310.
[iv] ذهبی، تاریخ الاسلام، ج1، ص90.
[v] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج7، ص219؛ مقریزی، امتاع الاسماع، بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج6، ص205.
دیدگاهی ثبت نشده!!!