وقتی مأمون تمام نقشه ها را به کار برد و نتوانست قدرت والای علی بن موسی الرضا را از میان ببرد تصمیم گرفت حضرت را مسموم کند. آقا را به دربارش فراخواند. حضرت میدانست و گفته بود پیامبر به من خبر داده است. گفت ابا صلت من میروم و بر میگردم. اگر عبا بر سر داشتم با من سخن مگوی. حضرت رفت و عبا بر سر برگشت و دستور داد در را ببندند و کسی را راه ندهند.
میدانید چرا چنین کرد و این حرف را زد؟ برای آنکه شیعیان را حفظ کند. میداند سم خورده عبا را بر سر کشید تا کسی او را نشناسد وگرنه جلو میآید سلام و علیک و از حال حضرت با خبر میشود و معلوم میشود آقا مسموم شده. مأمون مسموم کرده. مامون که متهم شد غوغا در میگیرد و شیعیان قیام میکنند و قتل عام میشوند. در را هم بست تا کسی نیاید و مطلع نشود.
باید این مصیبت را تحمل کند و لب باز نکند تا شیعیان بمانند. این بود تشریف آورد افتاد در بستر. سم خیلی اثر گذار؛ تمام بدن زرد شد. آقا در بستر افتاده از نظر وضعیت [جسمی] بسیار ناراحت و متالم است. اما سرانجام به حول و قوه الهی امام جواد تشریف آورد. بدن حضرت را با احترام برداشتند و در همان روز دفن کردند؛
اما بدن ابی عبدالله 3 شبانه روز روی زمین ماند؛
عاقبت چادرنشینان بیابان اقدام کردند برای اینکه بدن را دفن کنند.
ویدئوهای اخلاقی بیشتر در آپارات ندای تهذیب
درس های اخلاقی سایت معاونت تهذیب حوزه
مشاهده موارد بیشتر از فیلم های کامل دروس اخلاق
دیدگاهی ثبت نشده!!!